در رو پشت سرش بست و از پلههای خونشون بالا رفت. یکم دیرش شدهبود و خداخدا میکرد به ترافیک نخوره. لباسای راحتتری پوشید و بعد از برداشتن کولهش از اتاق زد بیرون. پایین پله ها رسید که مادرش از آشپزخونه صداش زد.
*سهون مامان صبحونه خوردی؟ مگه الان نباید دانشگاه باشی؟
+آره اوما صبحونه خوردم نگران نباش. الانم دارم میرم دانشگاه دیرم شده. فعلا خدافظ مایلیدی.
با خوشرویی گفت و هولکی از خونه بیرون زد. شنیدن لفظ مایلیدی کافی بود تا مادرش بفهمه امروز حال سهون خوبه. این دو سه روز حسابی بداخلاق شده بود و نگرانش کرده بود اما حالا با خیال راحت تری به پختن کیکش مشغول شد.
****
همین که وارد شد میسو از پاهاش آویزون شد و دستاش رو بالا آورد تا سهون بغلش کنه. خم شد و بعد از بوسیدنش بغلش کرد.
+هی میسو دلت برای جونگ تنگ نشده؟ میخوای دعوتش کنیم اینجا؟
میسو با گیجی نگاهش کرد و بعد یه مکث کوچیک سرش رو نزدیک برد، لپ چپ عموش رو بوسید و خندید.
میسو رو تو بغلش چلوند و سمت مبلای راحتی رفت. به همه سلام کرد و میسو رو تو بغل جونگده گذاشت. جونگده و آنهیون درجریان حال سهون نبودن اما پدرش با دیدن لبخند رو لباش و رفتار گرمش، لبخند متقابلی زد و جواب سلامش رو داد.
سریع لباسای راحتیش رو پوشید و برگشت طبقهی پایین. شیش روز دیگه تولد جونگین بود و سهون میخواست تو خونهی خودشون براش یه تولد کوچیک بگیره پس باید زودتر قضیه رو با خانوادهش درمیون میذاشت.
آدمی نبود که استرس بگیره چون گرایشش رو پذیرفتهبود و حرف زدن راجبش رو سخت نمیدونست اما ترجیح داد با آن هیون یه مشورت بکنه.
به بهونهی بازی با میسویی که توی بغل مامانش داشت شیرخشک میخورد، روی مبل سه نفره کنار آنهیون نشست و بچه رو روی پاهاش نشوند.
+نونا میخواستم یه چیزی بهت بگم. حوصلش رو داری؟
آنهیون لبخند شیرینی زد.
×باز مشاوره می خوای یاد من افتادی پسر، آره؟
+آره نونا خوبه من رو کامل شناختی.
با پررویی گفت و به پشتی مبل تکیه داد. آنهیون خندهی کوتاهی کرد و کامل سمت سهون چرخید. پدرش و جونگده سرگرم تلویزیون بودن و حواسشون به مکالمهی اون دو نفر نبود.
+نونا من میخوام دوستپسرم رو با شما آشنا کنم به نظرت امشب بهشون بگم؟
آنهیون لبخند پرآرامشی زد.
×خیلی خوبه که بالاخره یکی رو برای خودت پیدا کردی. اسمش رو بهم نمیگی؟
پسر لبخند دندوننمایی زد.
ESTÁS LEYENDO
[•My Ballerina Lover•]
De Todo|•فیکشن•| |•معشوقهی بالرینِ من•| کاپل: سکای «اصلی» ، چانبک «فرعی» ژانر: فلاف ، عاشقانه ، ملودرام ، اسمات خلاصه: کیم جونگین و اوه سهون از بچگی باهم بزرگ شدن؛ اما زمانی که ده سالشون میشه، جونگین و خانوادش برای همیشه از کره میرن. عشق و دوستی بینشون ا...