(فرشته نجات)
امروز روزیه که واقعا ازش می ترسیدم و الانم میترسم، روزی هست که یک صفحه جدید برام باز میشه الان مثل کسی هستم که نه راه پس داره راه پیش.
از دیشب تا حالا همش فکرم درگیره که قراره کجا برم واقعا چه غلطی باید بکنم خونمون که با خاک یکسان شد از طرف دیگه رابطه ام هیچ فقط با فامیل هامون خوب نبود البته بهتره اصلاح کنم افتضاح بود و کسی هم چشم دیدن من رو نداشت حتما دارین با خودتون دارید میگید دارم زود قضاوت میکنم ولی باید بگم نه اصلا هم اشتباه نمیکنم هیچ یک از اون فامیل های به اصطلاح روشن فکر و درست کار خانواده ما از روز اولی که داخل بیمارستان بستری شدم حتی به خودشون زحمت ندادن بهم سر بزن دریغ از حتی یک تماس خشک و خالی .
حالا اگه مراسم خاکسپاری ام بود همشون دست به دست هم و یک تیم فوتبال تشکیل میدادن
البته تیم فوتبال که چه عرض کنم استادیوم رو پر می کردن و همش اشک تمساح میریختند که چقدر من دختر خوب و باکمالاتی بودم و چقدر حیف شدم.حرف از مراسم خاکسپاری شد مامان، بابا چقدر دلم براتون تنگ شده درسته هیچوقت خانواده رویایی نبودیم ولی دسته کمی هم از یک خانواده گرم و صمیمی نداشتیم بهم قول دادید همیشه دستم رو بگیرید ولی انگار که قول ها هم همیشگی نیست و برخی اوقات هم زمانی حتی برای شکستن اون قول ها نیست چون اون افرادی که بهت قول دادن باهات در هر شرایطی باشن دیگه نیستن.
صدای باز شدن در اتاقم باعث شد از افکارم خارج شم و با دیدن چهره دکتر اسمیت وبا لبخندی رویه لب وارد اتاق شد وباعث شد منم ناخداگاه لبخندی بزنم
دکتر اسمیت-سلام حالت چطوره؟ از آخرین باری که دیدمت خیلی بهتر بنظر می رسی.
آره اگه از لحاظ جسمی بگه واقعا در بهترین شرایطم ولی از لحاظ روحی خیلی داغونم دوست دارم بگم نه اصلا خوب نیستم افتضاحم ولی جوابی رو دادم که هر کسی میگه و گفتم:«سلام دکتر اسمیت بله خیلی خوبم اگه در مقایسه به شرایط روز اولم میگید بله خوبم»با شنیدن حرفام میخواست در جوابم چیزی رو به من بگه ولی انگار چیزی مانع اش شد تا با من راحت باشه شاید میخواست با من همدردی کنه یا بهم بگه همه چیز درست میشه حتی اگه با من هم حرف نزنه چشماش حرف برای گفتن زیاد داشتن انگار اونم مثل من حرف برای گفتن زیاد داشت ولی نگاه شو از نگاهم گرفت ومشغول خوندن پرونده ام شد.
دکتر اسمیت-همینطور که میدونی شرایط جسمانی ات کاملا به حالت طبیعی خودش برگشته و همینطور که دارم گزارش های لازم رو درمورد وضعیتت میخوندم چیز نگران کننده ای نمی بینم ولی برای اینکه مطمئن بشیم کاملا شرایطت طبیعی شده چندتا آزمایش برات در نظر میگیرم که
باید در چند روز اینده انجام بدی.
-یعنی قراره بازم بستری بمونم ؟
دکتراسمیت- نه نیازی نمی بینم که بازم بستری باشی و امروز هم مرخص میشی کار های ترخیصت رو من انجام میدم و از قبل هم به خانم مارپل گفتم برات یک اتاق برات آماده کنه.
-خانم مارپل؟؟
خانم مارپل دیگه کیه منظورش از اتاق چیه ...تا اونجای که من در جریانم کارهای ترخیص رو نزدیکان مریض انجام میدن آها ببخشید من یادم نبود من بی کس و کارم و دکتر اسمیت هم از سر دلسوزی داره به خیال خودش به من کمک میکنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/276297349-288-k589962.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Another Way To Save You
Fantasíaرئا دختری است که در قلمرو میانی سرزمین خود زندگی میکند ولی زندگی او به یکباره تغییر کرد. زمانی که برای یک ماموریت به قلمرو آسمان ها اعزام میشود و آنجا با فردی ملاقات میکند که قصد کشتن او را دارد و به همراه قدم های او مرگ نیز پا به سه قلمرو میگذ...