mini story?( Dayana)

6 2 1
                                    


_دایانا بنظرت شاهزادهامون کی میان دنبالمون تامارو نجات بدن؟
دایانا : وقتی ۱۴سالمون بشه انی
انی: از کجا اینو میدونی دایانا؟
دایانا: خودم تو تلویزیون دیدم اون دختره که موهای بلندی داشت موهاشو از قلعه انداخت پایین و شاهزاد رفت واونو نجات داد
انی: پس باید موهامونو بلند کنیم مگه نه؟ بهت حسودیم میشه توموهای بلندی داری حتما میتونی از پنجره اونارو رها کنی !
دایانا :موهای من بلنده انی ولی روی زمینه نه یه برج موهای منو یکی باید ردشو بگیره تا به من برسه...خب لازم نیست که بیاد ومنو نجات بده من خودم خودمو نجات دادم فقط کافیه از روی ردی که موهام بجا گذاشته بیاد و منو پیدا کنه .
انی: بنظرت کی اون فرد موهات رو پیدات میکنه تا ردشو بگیره؟
دایانا: وقتی که موهام رو کوتاه کرده باشم...
+ انی انی ...
دایانا: انی مامانت صدات میکنه بهتره بری
انی: اوه درسته خداحافظ دایانا
بارفتن انی باید سکوت همه جارو فرامیگرفت اما همیشه همه چیز نباید طبق انتظار ما پیش بره...
+:بنظرت دردناک ترین اتفاق چی میتونه باشه؟
دایانا: فکر میکنم دردناکترین اتفاق وقتی باشه که توباتموم وجودت منتظر مرگت باشی و کسی بهت بگه که تویک عمر طولانی داری طولانی ترازهرکسی که میشناسی... چرا این سوالو میکنی انجل؟
انجل: پس وقتی دیگ چیزی برات لذت بخش نباشه خیلی بده زندگی درسته؟
دایانا: درسته محکوم شدن به چیزی که برات لذت بخش نیس میتونه بزرگترین درد باشه..ولی این چ ربطی به موضوع صحبت من وانی داشت انجل؟
انجل: موضوع ها بهم مرتبطن دایانا همینجوری ک مرز جدا کننده ایی برای این دنیا تعریف نشده...
دایانا :ولی من متوجه ارتباطشون نمیشم ماقراره به چی برسیم؟
انجل:ناسازگاری های روحی!
دایانا: همچین چیزی هم هست؟ توعالم تو؟
انجل : اونجاهمه چیز هست دایانا حتی بیشتراز حد تصور تو ! توهنوز هم دوست نداری بامن به اونجا بیای؟
دایانا: ... من نمیخوام انیو تنها بزارم!
انجل: تومیتونی ازاونجا انیو ببینی!
دایانا : مرسی انجل ولی من میخوام اینجابمونم ومنتظر شاهزادم باشم!
انجل: ولی تو یک عمر طولانی داری دایانا!
دایانا: پس محکوم به عذاب هستم اینطور نیس؟
انجل: تومیتونی بامن بیای ب جایی که بهش تعلق داری دایانا
دایانا: من به اینجا تعلق دارم!
انجل: مطمئنی؟
دایانا: دلیل نمیشه چون یک دورگه ام حتما متعلق به عالم بالا باشم! شما فرشته ها اونقدراهم که ادعا دارید پاک نیستید انجل! از اینجابرو چون من باتو نمیام!
انجل: پس با سرنوشت زمینیت روبه رو شو !
دایانا: من با سرنوشتی رو به رو نمیشم من خودم میسازمش انجل
انجل:پس از عذابت لدت ببر!
دایانا:حدس میزدم که پشت تموم اون حرفات و محدوده گفتنات اخرش بخوای به این پیشنهاداو حرفای مضخرف برسی! ناسازگتری های روحیو بزار تو جییت و برگرد به جایی ک بهش تعلق داری! چون من باتو هیچ جانمیام و حاضر همینجا عداب بکشم تا با فرشته ای مثل تو بقیه عمرمو سر کنم !

Sadi💙💫

DAiLY LIFEWhere stories live. Discover now