part44(flowers) story

4 1 0
                                    

در روزگاران قدیم مردم از خواص درمانی گیاهان و گلها استفاده شایانی داشتن و این نوع طبابت رواج بسیار زیادی داشت درمیان تک تک گیاهان خواص دارویی نهفته بود
و از اونجایی که گیاهان بسیار مهم بودند علم گیاه شناسی جایگاه ویژه ای داشت
لی گیاه شناس معتبری در دهکده گویو بود اون درباره گیاهان مختلف تحقیق میکرد و خواص اونها رو در کتاب مخصوصی یاداشت میکرد
گل نرگسی گل مریم گل ملود..... هزاران هزار گل دراون اون کتاب نهفتا بود بجز یه گل "خونین دل "
گل خونین دل گلی بود بی اثر و بی خاصیت میان تمامی اون گلها
رنگ ارغوانی اون گل در تاریکی کوهستان همیشه دیده میشد و به راحتی به دست می اومد اما کسی حاضر نبود اون گل رو بچینه چون اصلا ارزشی نداشت!
ولی لی باور داشت که هر خلقت اثری در این دنیا داره و این گل هم از این قاعده مستثنا نیست
پس یه روز به کوهستان رفته بود و یکی از گلها رو چیده بود
و حالا از اون زمان ۱ سال گذشته بود ولی گیاه شناس هنوز اثری در این گل پیدا نکرده بود

*زیر لب زمزمه کرد
گل خونین دل ... تاریخچه عجیبی داره...
*نگاهی به کتاب کرد
" خونین دل
_تصویر_
چه برسرت امده که یک چشمت اشک است ودیگری خون ، زمانی که تاریکی قلبت را احاطه کرد دل دیگری را مرهم دردت کن
"
*کلافه موهاشو بهم ریخت
_این نوشته ...واقعا چ معنایی داره هرچی ک هست فکر میکنم حق با بقیه باشه این گل به هیچ دردی نمیخوره ارزشش رو نداشت
ولی هیچ کس از اینده خبر نداشت نه؟ نا حتی گیاه شناس!
به فاصله ۱ ماه بیماری وحشتناکی بین افراددهکده پخش شد
اولین بیمار دختر کدخدا بود! که در بستر افتاد و بعداز اون کدخدا و در قدم بعد همسرش و ...
به ترتیب افراد مبتلا میشدن و طبیبان از درمان عاجز بودند و حتی بعراز کلی مقاومت خیلی از طبیبان هم به مرض لاعلاج چار شده بودن
علایم بیماری کاملا ناشناخته بود و برای هرکسی علایم جدیدی بروز داده میشد اما یک علامت در همه اونها مشترک بود! درد سهمگینی در قفسه سینه! طبیبان برای مقابله با این درد از گیاهان دارویی با خواص کمک کننده و تسبیت کننده قلب استفاده میکردن اما بدن بیمار دارو رو پس میزد انگار جسم دیگ درمان رو پذیرا نبود
همه اشفنه بودن و توی این وضعیت گیاه شناس جوان از همه بیشتر نگران بود اون بدنبال درمان میگشت هروز به کوهستان میرفت اما چیزی بدست نمی اورد تا اینک یک روز به سمت قسمت غربی برای چیدن گیاه بارسلو رفت جایی نزدیک به روی خونین دل
همونجا توی کوهستان شاهد کیلید درمان بود!
سنجابکیو دید ک گل رو از جا کند و دوید تا به سمت جنگل ها بره لی به سرعت دنبالش کرد چون مطمئن بود حیوانات از روی غریز عمل میکنن و ممکن نیست گلی رو بی دلیل انتخاب کنن
بعداز کلی دویدن اون به درختی که سنجاب دیگری بی حال و افسرده پایین اش افتاده بود رسید
سنجاب اول رو دید ک خونین دل رو نزدیک به سنجاب دوم کرد و بعداز چند دقیق سنجاب دوم با خوشحال در حال دویدن بود!
درسته خونین دل خواص جادویی و درمانیی نداشت خونین دل مرهم دلهای معشوقه بود !
لی به سرعت به سمت کوهستان رفت و بعداز چیدن خونین دل اون رو به پسرکی ک عاشق دختر کدخدا بود داد تا به دختر مورد علاقش بده
دختر در بستر بیماری با دیدن معشوقش جون دوباره ای گرفت و بدنش بخاطر گرمای قلبش به درمان ها جواب داد و به همین ترتیب با دیدن حال خوب دختر پدر سالم شد و همین ترتیب ادامه پیداد کرد و مردم تک تک سلامتیشون رو بدست اوردن
حق با گیاه شناس جوان بود هیچ چیز بی اثر نیست فقط باید موقعیتش پیش بیاد تا ببینی که چقدر اون شی بی ارزش میتونه ارزشش رو داشته باشه

DAiLY LIFEWhere stories live. Discover now