بوی مرگ شهر را فراگرفته ،غم و اندوه از دست دادنت کمر پدرو مادرت را شکسته
نارا ماتم از دست دادن تو همه ی وجود مرا فرا گرفته و من احساس می کنم هر ان ممکن است زیر بار این فشار سر به بیابون بگذارم و برای داستان جنون امیز تو خون گریه کنم .
روزهای زیادی از زمان جدایی دستان من و تو نگذشته و حال و روز قلبم این است ...این روز ها تمام فکرو ذهن من این است که بدون تو قرار است چگونه این مسیر پر پیچ و خم را طی کنم ؟
از گله گذاری های من که بگذریم ،خبر خوشایندی برای تو دارم، دوست عزیزم، او برگشته ... درست شنیدی معشوقه ی عزیز تو بعد از این همه سال برگشته ،او الان اینجاست، در شهری که روزی توهم در ان نفس می کشیدی او به اینجا امده به شهری که در ان نفس هایت از تو گرفته شدند ... اونفس می کشد در شهری که تو در ان انتظارش را می کشیدی ...
ای کاش عجل به تو مهلت می داد تا خودت حقیقت را ببینی،اما چه میشه کرد که سرنوشتِ رویای تو از همان اول به رنگ آبی بود...
_سورا
YOU ARE READING
DAiLY LIFE
Short Story🌀حرف های من/روزمرگی🌀 بیاید باهم برایشان اشک بریزم ♡... #حرف_های_من
