Part 7

228 61 41
                                    


" مینهو "

دقیقا احساس افرادی رو داشتم که با پای خودشون رفتن توی باتلاق و حالا پشیمون هستن. شاید اگر مثل همیشه احساسمو پنهون میکردم... نمیدونم شاید بهتر بود.
+ هیچی... بی خیال شو.

با جدیت مشغول رانندگی شدم اما توی دلم... خودم رو سرزنش می کردم. فقط کاش چیزی بهش نمیگفتم. اگر رابطه‌ی دوستی ما خراب بشه، قطعا مقصرش منم.
با صدای جیسونگ از فکر در اومدم.
- میشم.

+ چی میشی؟
- دوست پسرت... دوست پسرت میشم لی مینهو.
شوخی می کرد؟ جدی میگفت؟ یه لحظه... چی؟ نمیفهمم. واقعا قبول کرد؟
سریع ماشین رو کنار زدم و خاموشش کرد. بهش نگاه کردم و گفتم: یه بار دیگه بگو.
به سمت من چرخید و به من نگاه کرد.
- گفتم که، منم میخوام دوست پسرت باشم. به همین زودی پشیمون شدی؟

نمیخواستم بیشتر از این احساساتمو نشون بدم. نمیدونم غرورم اجازه نمیداد یا.... یا میترسیدم پر رو بشه، به هر حال هر چی که بود، می دونستم حس خجالت نیست.

- لی مینهو، فکر کردی من به تو حسی ندارم؟ واقعا که احمقی.
+ یعنی احمق تر از تو؟
- مینهو چرا بحثو عوض میکنی.
+ عجیبه که دیگه ازم خجالت نمیکشی!
- خیلی آشغالی

دیگه نمیتونستم تحمل کنم. اون رفتار کیوتش...
دستم رو نوازش وار زیر صورت و روی گردنش کشیدم. آروم خندیدم و گفتم: باشه، دیگه نمی پیچونم.
- من... من از اون شبی که رفتیم خونه‌ی جونگین... خب از همون شب...
+ نمی خواد انقدر تلاش کنی که بهم بگی چه حسی داری، فقط سعی کن با رفتارت بهم ثابتش کنی.

آروم دست هاش رو، دور گردنم انداخت و با دست راستش، مشغول نوازش موهای بلوندم شد. آروم سرش رو جلو اوردم و صورت هامون رو دقیقا رو به روی هم قرار دادم. و ثانیه ای طول نکشید که لب هام رو، روی لب هاش گذاشتم. بدون هیچ مخالفتی و با رضایت، گرم و بی صدا لب هام رو میبوسید. دو ماه بود که منتظر بوسیدن این لب های سرخ و نرم بودم و حالا...

آروم ازش فاصله گرفتم.
- یکم زود بود
+ به نظر من اصلا زود نبود
- این مهم نیست. مهم اینه که الان من دوست پسر تو ام.
یکی از دستام رو روی فرمون ماشین گذاشتم و مشغول روشن کردن ماشین شدم.
+ و مال منی.
ریز و خجالتی خندید که لبخند ملایمی زدم و پدال گاز رو فشار دادم و حرکت کردیم.

__________________

" هیونجین "

از حموم بیرون اومده بودم و لباس هام رو پوشیده بودم و پشت در حموم منتظر جونگین بودم.
جیسونگ و مینهو هیونگ خیلی وقت بود که رفته بودن و هنوز برنگشته بودن. بقیه‌ی بچه ها هم توی کافه تریا بودن. فقط من و جونگین هنوز توی طبقه‌ی حموم ها و استخر بودیم.

نگران جیسونگ و مینهو هیونگ شده بودم. گوشیم رو از توی جیبم در اوردم تا به مینهو زنگ بزنم. طولی نکشید که جواب داد.

𝑺𝒂𝒚 𝑯𝒆𝒍𝒍𝒐 𝑨𝒈𝒂𝒊𝒏 (𝑺𝑲𝒁)Where stories live. Discover now