Part 12

196 52 11
                                    

" جیسونگ "

از خونه‌ی همون زن که حالا فهمیده بودم اسمش آنا ست، بیرون اومدم. زنگ زدم و به راننده ای که مینهو شماره اش رو بهم داده بود و گفتم که بیاد دنبالم.
طولی نکشید که راننده اومد. سوار ماشین شدم و به خونه رفتم.

________________

" بنگچان "

از وقتی که مینهو، لیا رو اورده بود، آروم و قرار نداشتیم و با سونگمین، از کنار لیا تکون نمی خوردیم. دستم رو روی موهای کم و مشکی رنگ لیا میکشیدم و سرش رو نوازش میکردم. همیشه سعی کرده بودم از اون مراقبت کنم اما واقعا، بعضی وقت ها... لیا حس عجیبی بهم میداد. اگر اون مثل مادرش باشه...

از روی تخت بلند شد و ایستادم.
+ کجا میری؟
با شنیدن صدای سونگمین بهش نگاه کردم.
- یه کاری دارم، الان میام.
+ باشه، نگران نباش من مراقب لیا هستم.

سرم رو به معنی "فهمیدم" تکون دادم و به سمت اتاق لیا راه افتادم. در اتاق رو باز کردم و یک راست به سمت کمد دیواریِ سفیدِ اتاق رفتم. درش رو باز کردم و نشستم تا به پایین کمد، دسترسی بهتری داشته باشم.

همه‌ی اسباب بازی ها و عروسک ها و لباس های لیا رو کنار زدم. به سرامیک سفید رنگ و خاک گرفته نگاه کردم و خاک های جمع شده‌ی روش رو کنار زدم. انگشت های کشیدم رو اطراف اون مربع سفید گذاشتم و با کمی تکون دادن، اون رو بلند کردم. زیر اون کاشی، یه جای کوچیک بود که وسایل روزی که لیا رو تحویل گرفتم، همراهش بود.

دستم رو توی اون دریچه‌ی کوچیک بردم و یه تیکه پوست آهوی سوخته، که تقریبا نصف کاغذ A4 بود در اوردم. بیشتر از هر چیزی، از نوشته های عجیب و مزخرف روی این تکه پوست، متنفر بودم. لعنت بهش، حتی نمیدونستم به چه زبانی نوشته شده اما یه چیزی رو خوب میدونستم، اونم این بود که این یه نوشته‌ی عادی نیست!

چشمم به پایین ترین و سیاه ترین قسمتِ پوست افتاد.
" 𝓣.𝓓 "
" 𝓯𝓸𝓻 𝓛.𝓜 𝓪𝓷𝓭 𝓗.𝓙  "

با دیدن دو حرف انگلیسی " T.D " فقط یاد یک نفر افتادم! تریشا... تریشای لعنتی قرار نبود از خراب کردنِ زندگی من دست برداره.
معنی " L.M " و " H.J " رو نمی فهمیدم ولی هر کوفتی بود، این نوشته‌ی روی کاغذ برای این دو نفر بود.

کاغذ رو محکم توی دستم گرفتم و سریع از خونه بیرون رفتم. حتی نمی دونم کجا می خوام و چیکار می خوام بکنم، فقط کاری که غریزه ام میگه رو انجام میدم.

" نویسنده "

چان سوار ماشین مشکی رنگ و براقش شد و درش رو محکم به هم کوبید. عصبی و کلافه ماشین رو روشن کرد اما... درست وقتی که میخواست حرکت کنه، همون زنِ سیاه پوستِ چاق جلوی ماشین ایستاد.

 درست وقتی که میخواست حرکت کنه، همون زنِ سیاه پوستِ چاق جلوی ماشین ایستاد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝑺𝒂𝒚 𝑯𝒆𝒍𝒍𝒐 𝑨𝒈𝒂𝒊𝒏 (𝑺𝑲𝒁)Where stories live. Discover now