9

352 27 0
                                    

دوری

از شبی که نامجون پیشم خوابید رابطمون 180 درجه

تغییر کرد یه جورایی فقط بهم اعتراف نکردیم سونی

چند بار اومد دیدن من و نامجون

واقعا عاشقش بودم و همه جوره هوامو داشت همه چیز

عالی بود فقط میترسیدم از روزی که حافظش برگرده و

از پیشم بره حتی فکر‌کردن بهش هم بغض میاره به گلوم

سر کار بودم و رئیس وارد اتاق کار من و سونی شد و

گفت میتونیم زود تر بریم قرار بود و امشب سوجو

بخوریم مرغ سوخاری و سوجو هارو خریدم و رفتم

خونه توی سالن رو نگاه کردم نبود رفتم پشت در اتاق

خواستم وارد شم که با صداش پشت در وایسادم

_اهه بچه ها نمیتونید چقدر دلم می خواد زودتر بیام

پیشتون اصلا تحمل اینجا رو ندارم و سریع برنامشو

میچینم که بیام بریم سر تمرین که خیلی عقبیم چی نه

من خودم ادرس اینجا رو بلد نیستم نیاز نیس بیاین

دنبالم خودم میام به زودی

اون حافظش برگشته بود وارد آشپزخونه شدم و پشت

اپن نشستم با یاد اوری بوسه هاش و لمس هاش

احساس بدی بهم دست داده بود یاد حرفاش

افتادم که میگفت بهترین لحظه های عمرشو داره

میگذرونه اشکام صورتمو پر کرده بود بودنش اینجا

باعث میشد نتونم نفس بکشم به سمت اتاق قدم

برداشتم  نامجون حمام بود گوشیش کنار عسلی تخت

برداشتم و شماره جین رو برداشتم با صداش از جام

پریدم

_سلاممم چطوری خسته نباشی

اومد سمتم که منو ببوسه صورتمو برگردوندم تعجب کرد

+ببخشید نامجون من خستم می خوام بخوابم

بعدم لباس برداشتم و رفتم توی اتاق بغلی عوض کردم و

روی تخت خوابیدم

_باشه عزیزم میرم تو بخواب خستگیت دربره

با رفتنش اشک باز مهمون صورتم شد با دستای لرزون

شماره جین رو گرفتم بعد چندتا بوق صداش پیچید توی

گوشم: بله بفرمایید

+سلام کیم سوکجین دوری هستم نامجون پیش من

زندگی میکنه

جین:اوهه سلام دوری چی شده

+ خواستم اگه بشه باهات صحبت کنم در باره نامجون

جین: چیزی شده اتفاقی واسش افتاده؟؟

+نه نه اون خوبه هرجا راحتی ادرسش رو بده فقط اگه

امکانش هست نامجون متوجه نشه

جین: اوه خیالت راحت اصلا متوجه نمیشه

ForgettingWhere stories live. Discover now