18

290 16 0
                                    

دوری

چشمامو باز کردم و با جای خالیش مواجه شدم بغض گلوم رو گرفت یعنی رفته تمرین؟

یه لباس پوشیدم و رفتم توی آشپزخونه که دیدم درحال چیدن صبحونه هست

_اوه بیبی گرل چطوری درد نداری؟!

+نه خوبم فقط یکمی دلم درد میکنه

_ببخش بیبی من نمیدونستم اولین بارته

بعد صبحونه وقتی فهمید حالم خوبه رفت تمرین واسه کنسرت جدیدشون توی ژاپن

سریع وارد حمام شدم و رنگ رو به موهام زدم و لنز رو گذاشتم وارد کمپانی شدم از دور دیدم که سونیا و کوک دارن با هم حرف میزنن و میخندن اووو اینا خیلی مشکوک بودن وقتی منو دیدن کوک سریع جیم زد

+ خووووببب جینا خانممممم که واسم فن فیکشن اسمات میفرستیییی

¢اولندش که فقط می خواستم بدونی درباره دوست پسر گرامیت چیا مینویسن بعدشم مگه چیهههه؟

+ الا کلی کار داریم بزار بعد میگمت

¢کاری نداریم پسرا امروز تمرین دارن فردا دیگه هم پرواز داریم واسه ژاپن و فرانسه کنسرت پسراس

+ یعنی منم باید بیام؟؟

¢اره دیگه اسمت در اومده باید بریم. حالا بیا بریم واسم تعریف کن که مردم از فضولی

وارد محوطه سبز پشت ساختمون شدیم و بعد از تعریف اتفاق های دیشبم اونم اعتراف کرد که با کوک قرار داشته

+اووووو دختر کجا رفتین

€وای دختر باورت نمیشه رفتیم شهر بازی توی چرخ و فلک داشتم بستنی میخوردم یهو تکون خورد با سر رفتم تو بغلش افزار بار اوردم کل لباسش کثیف شد

+اوههه شت دختر چیکار کردی؟؟

€هیچی دیگه خونه من نزدیک تر بود اومد تا لباسشو بشورم فاککک هیکلش عالی بود
کلی تعریف کردیم و بعدش صدامون زدن که بریم واسه یادگیری چندتا تکنیک میکاپ

ForgettingWhere stories live. Discover now