19

274 14 0
                                    

رفتم خونه و شام رو آماده کردم لنز رو از چشمام درآوردم همین که در حمام رو اومدم ببندم نامجون پاشو گذاشت بین در

_یااا بیبی گرل منم می خواهم بیام

+نههه نمیشه من کار دارم

_بزاااررر بیام دنیا در حال مبارزه در بحران کم ابیه بیا صرفه‌جویی کنیم

+هییی نامجون نمیشه برو برو میزو بچین

_خیلی بی انصافی یه جوری خودشو قایم کرده انگار من بدنشو ندیدم

شت فکر کنم ناراحت شد ولی نمیشد اگه میفهمید بیشتر ناراحت میشد

یکی از هودی های نامجون رو پوشیدم و رفتم پایین یه نیم نگاه بهم کرد و روشو کرد اونور
روی پاش نشستم و چشمامو مظلوم کردم

+نامجونممممم

جوابمو نداد

+یا نامجون خوب ببخشید اصلا فردا یا پس فردا میریم باشههه؟

_فردا دارم میریم تور کنسرت

با نقش بازی کردن خودمو ناراحت کردم

+آخه من دلم واست تنگ میشه

_منم همینطور بیبی گرل

دیشب چمدونمو جمع کردم پسرا با هواپیمای شخصی کمپانی میرفتن و ما پرواز بعدیشون بودیم صبح نامجون رو تا دم در بدرقه کردم و سریع کار هامو انجام دادم و یه هودی و شلوار راحتی طوسی پوشیدم و رفتم خونه سونیا

ForgettingWhere stories live. Discover now