"مطمئنی حالت خوبه؟"
آفرودیت با نگرانی پرسید و من تازه متوجه شدم دارم دستش رو بین دست خشمگینم فشار میدم
نامجون چاپستیکهای دستساز چوبیم رو شکست و با پررویی تمام انکارش کرد
متاسفم آفرودیت
امیدوارم نوازشهام کافی بوده باشه
YOU ARE READING
My Aphrodite
Fanfictionکاغذی که از قطرات آب عمرش کوتاه شد: تا فراتر از سفید شدن دونه به دونه تارهای بلوند ابریشمیت نخِ قرمزم فقط و فقط متعلق به خودته آفرودیتِ من کاپل: یونمین-مینیون ژانر: فلاف، روزمره، صافت.
نوازش
"مطمئنی حالت خوبه؟"
آفرودیت با نگرانی پرسید و من تازه متوجه شدم دارم دستش رو بین دست خشمگینم فشار میدم
نامجون چاپستیکهای دستساز چوبیم رو شکست و با پررویی تمام انکارش کرد
متاسفم آفرودیت
امیدوارم نوازشهام کافی بوده باشه