تاریخ: 2019-August-23
اسم امروز: مکان امن و صاحب شیرینشاون بهم گفت
منظورم از اون اطلسه
و منظورم از اطلس یونگی هیونگه
آره اون گفت
"میای با همدیگه بزرگش کنیم آفرودیت؟"
و گربهی سیاه کوچولوش رو سمتم گرفت
درحالی که هنوز کادوی هوسوک هیونگ رو به دست داشت
خندیدم
این بامزهترین اعترافی بود که تا حالا گرفته بودم
و خب شاید اینکه تنهاترینش هم بود بیدلیل نیست
کوچولوی سیاه رو از آغوشش گرفتم و پروانهی لبهام به آرومی روی لبهاش نشست
من همیشه آفرودیتِ اون بودم
اما اون حالا اطلسِ من شده بود
همینقدر شیرین
و خب آغوشش؟
مثل پتوی نرم و راحت خودم بود که به سرعت به مورد علاقهترین مکانم تبدیل شد.
YOU ARE READING
My Aphrodite
Fanfictionکاغذی که از قطرات آب عمرش کوتاه شد: تا فراتر از سفید شدن دونه به دونه تارهای بلوند ابریشمیت نخِ قرمزم فقط و فقط متعلق به خودته آفرودیتِ من کاپل: یونمین-مینیون ژانر: فلاف، روزمره، صافت.