23 Agust 2019
اولین باره که تاریخ رو ثبت میکنم
دستهای بزرگم مثل سبد دور کوچولوی جدیدم رو گرفته بودن و انتظار قبول شدن رو میکشیدن
اون خندید
زمزمه آرومش رو شنیدم
"مین اطلس"
صدای جیلینگ دستبندم باعث صدای آرومی از جانب کوچولوی سیاهم شد
کوچولوی سیاهم که امیدوار بودم برای "سیاهمون" شدن قبول بشه
به خودم اومدم و لبهاش
انگار که من صفحه موسیقی باشم و اون نُت
به آرومی نواخته شد
و موسیقی طنین اندازش
صدای قلب من بود
با جدا شدن گربهی کوچیک و متعجب از دستهام
بغلم رو برای تشکر بهش هدیه دادم
بغلی که تا الان مهمونش فقط خودم بودم
نه لبخند اون اجازه حرف زدن بهش داد
و نه برق چشمهای من
همین که قرار گرفتن قلبهامون روی همدیگه و هماهنگ شدن تپشها رو حس میکردیم کافی بود
آفرودیت برای من کافی بود.
YOU ARE READING
My Aphrodite
Fanfictionکاغذی که از قطرات آب عمرش کوتاه شد: تا فراتر از سفید شدن دونه به دونه تارهای بلوند ابریشمیت نخِ قرمزم فقط و فقط متعلق به خودته آفرودیتِ من کاپل: یونمین-مینیون ژانر: فلاف، روزمره، صافت.