دفتر خاطرات عزیزم.
امروز با درد شدید چشم هام بیدار شدم.
خیلی خیلی درد داشت.وقتی دستم رو زیر چشمم کشیدم و خون رو روی انگشت های کوچیکم دیدم،وحشت کردم.
وقتی به دستشویی رفتم...دیدم چشم هام از خون پر شدن و میون اونها،کریستال های کوچیکی بودن که چشم هام رو زخمی کرده بودن.
خوشبختانه،اسیب زیادی ندیدم.
کمی تحقیق کردم و متوجه چیزی شدم.اخرش عشق یک طرفه ی من به مینهو هیونگ بهم اسیب زد.
قطره های خون دوباره از چشم هام دارن روی ورق میریزن و کریستال ها هم اینجان.
بهتره سریع تر برم و چشم هام رو تمیز کنم.
🎐✨🎐✨🎐✨🎐✨🎐
پارت اوللللللل
گیلیلیلیلیییی*-*امیدوارم دوستش داشته باشین،نظراتتون رو حتما بهم بگید~
روز قشنگی داشته باشین3>
YOU ARE READING
crystals for love</3 [minsung]
Fanfiction[ افسانه ای ژاپنی وجود داره. ولی این هاناهاکی نیست. این افسانه هم با عشق یک طرفه شروع میشه،و زمانی که فرد مبتلا گریه کنه،همراه با اشک،کریستال های کوچیکی از چشم هاش بیرون میریزن. با بیشتر شدن شدت عشق فرد،کریستال ها بزرگتر میشن. اگه عشق فرد قبول نشه،ا...