dear diary:last time.

397 87 4
                                    

تار تر از همیشه میبینم.
خیلی به دفتر نزدیک شدم.

سیاهی داره خیلی سریع دنیام رو میگیره.
قطرات خون با سرعت زیادی این برگه رو خیس میکنن.
من نمیخوام فراموش کنم.
تو با بی رحمی من رو رد کردی ولی لعنت بهش،من هنوز هم بی اندازه عاشقتم.

خدایا نمیخوام فراموشش کنم.
از فردا دیگه حتی توی خونم هم نیستم.
این دفتر خونی،قراره توسط یه دوست بهت برسه‌.
اخه،تو حتی نذاشتی برای اخرین بار ببینمت و از کره رفتی.

نمیخوام فراموش کنم،ولی دست من نیست.
دیدم تار تر و قطرات خون بیشترن.
دیگه نمیتونم ادامه بدم.
باید برم.

برای اخرین کلمات این دفتر.
دوستت داشتم،دوستت دارم،دوستت خواهم داشت،مینهو هیونگ عزیزم.

✨✨✨✨✨

.....
بزارین حرفامو تو پارت بعدی که اخرشه میگم...اینجا نمیگم...

crystals for love</3 [minsung]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang