این دفتر خاطرات هان جیسونگ بود.
هان جیسونگی که گیر افسانه ها افتاد،عاشق بهترین دوستش شد،رد شد و دوستش رو از دست داد،نابینا شد و تا اخرین لحظه تنها خواستش این بود که معشوقه ی زیباش رو فراموش نکنه.
این داستان هنوز تموم نشده.~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام~
لنا هستم،نویسنده ی این فیک.
ازتون ممنونم که این فیک رو دنبال کردین،با اینکه چیز خاصی نبود.و متاسفم مدت زیادی اپ نکردم...دلایلش بماند.
امیدوارم لذت برده باشین ازش3>
یه بوک در ادامش وجود داره،که اون حرفای مینهو عه.
نمیدونم چه زمانی اپش میکنم،ولی سعی میکنم خیلی طول نکشه...نهایتا اکتنتو میدم دست یکی از دوستام اپش کنه-دوستتون دارم،ممنونم که وقتتون رو برای این بوک گذاشتید3>
YOU ARE READING
crystals for love</3 [minsung]
Fanfiction[ افسانه ای ژاپنی وجود داره. ولی این هاناهاکی نیست. این افسانه هم با عشق یک طرفه شروع میشه،و زمانی که فرد مبتلا گریه کنه،همراه با اشک،کریستال های کوچیکی از چشم هاش بیرون میریزن. با بیشتر شدن شدت عشق فرد،کریستال ها بزرگتر میشن. اگه عشق فرد قبول نشه،ا...