dear diary:sixth time

317 87 11
                                    

دفتر خاطرات عزیزم.
بهتره از وضع کریستال ها نگم چون هنوز هم مثل قبلن.
کوچیک،بیشتر از قبل،ابی و خونی.

دیگه سبز رو نمیبینم؛و تار تر میبینم.
صبح با یه غریبه بصورت ناشناس چت کردم.
بهش از عشقم گفتم.

و اون گفت که اعتراف کنم،یا رد میشم و یا که قبولم میکنه.
نمیدونم.

حسم هم بهم میگه اعتراف کن... یعنی باید بهش گوش بدم؟
خدایا گیج شدم.
باید چیکار کنم؟

خون روی کاغذ سفید خیلی قشنگه.

🎐✨🎐✨🎐✨🎐✨🎐

love you all

crystals for love</3 [minsung]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang