دفتر خاطرات عزیزم.
بهتره از وضع کریستال ها نگم چون هنوز هم مثل قبلن.
کوچیک،بیشتر از قبل،ابی و خونی.دیگه سبز رو نمیبینم؛و تار تر میبینم.
صبح با یه غریبه بصورت ناشناس چت کردم.
بهش از عشقم گفتم.و اون گفت که اعتراف کنم،یا رد میشم و یا که قبولم میکنه.
نمیدونم.حسم هم بهم میگه اعتراف کن... یعنی باید بهش گوش بدم؟
خدایا گیج شدم.
باید چیکار کنم؟خون روی کاغذ سفید خیلی قشنگه.
🎐✨🎐✨🎐✨🎐✨🎐
love you all
KAMU SEDANG MEMBACA
crystals for love</3 [minsung]
Fiksi Penggemar[ افسانه ای ژاپنی وجود داره. ولی این هاناهاکی نیست. این افسانه هم با عشق یک طرفه شروع میشه،و زمانی که فرد مبتلا گریه کنه،همراه با اشک،کریستال های کوچیکی از چشم هاش بیرون میریزن. با بیشتر شدن شدت عشق فرد،کریستال ها بزرگتر میشن. اگه عشق فرد قبول نشه،ا...