[ Bomgyu ]
محکم کمرمو به ستون پشتم کوبید و سرشو توی گودی گردنم برد که چندشم شد
با دوتا دستم سعی کردم از خودم دورش کنم ولی مچ هر دو دستمو با یه دستش گرفت که گریم اوج گرفت[ Yeonjun ]
دستگیره در و گرفتم و فشار دادم ولی هرچی زور زدم باز نشد مثل اینکه درو قفل کرده بود
به دور و ورم یه نگاهی انداختم که یه تبر روی یه درخت مرده دیدم
سمت درخت رفتم و تبرشو از لاش بیرون کشیدم
صدای بلند گریه بومگیو رو از این فاصله هم میشد شنیددم در وایستادم و قلنج گردنمو شکستم و تبرو محکم بیرون شونم و دستم گرفتم و شمردم
1..........
2..........
3..........با گفتن شماره سه تبرو به در کوبیدم که با صدای وحشتناک بدی شکست
تبرو دوباره پشت گردنم جا دادم و هر دو دستمو ازش اویزون کردم و همینطور فرمون های سردمو آزاد کردم
شاید برای تاثیر گذاری بیشتر؟
لبخند زدم و به پیر مرد نگاه کردم- مزاحم کارتون شدم؟
پیرمرد از لای دندون هاش غرید : به چه اجازه ایی وارد خونم شدی؟
- نه مثل اینکه نمیتونم با لبخند منظورمو بیان کنم
دور پیرمرد چرخیدم و یقشو محکم گرفتم و کوبیدمش به دیوار
تبر و هم با یکی از دستام بلند کردم و محکم کنار سرش به دیوار کوبیدم که به خودش لرزیدبا لحن الفاییم داد زدم
- هیچکس جز من به اون پسر نه دست میزنه نه اذیتش میکنه شیر فهم شد یا باید جای اون فاکیو عوض کنم؟؟
پیرمرد : ب...ب...له.....من...
- نشنوم صداتو
یقشو ول کردم که روی زمین افتاد
به بومگیو نگاه کردم که دیدم اونم روی زمین نشسته و صورتشو با دستاش ، بیحال گرفته
آروم نشستم روی زمین کنارش ودستاشو از روی صورتش کنار زدم ... گونه هاش سرخ شده بود و این یعنی...
اوه اصلا حواسم نبود ... چند دقیقه بود که فرمون هامو ازاد کرده بودم و بومگیو ... این یعنی بومگیو امگا بود؟؟
سعی کردم به روی خودم نیارم
از بازوش گرفتم و سعی کردم بلندش کنمبومگیو صداهای نامعلومی از خودش در میاورد
باید چیکارش میکردم توی این وضع؟؟خونه نمیتونم ببرمش ، اوما شک میکنه
خونه خودمم درحال ساخته
خواستم به وویونگ زنگ بزنم ول نمیتونم اینو تو این وضعیت زیاد نگه دارم....با ناچاری صداش زدم
- بومگیو
...
- هی بومگیو
![](https://img.wattpad.com/cover/303617715-288-k68526.jpg)