EP 3

583 116 18
                                    

[ Bomgyu ]

محکم کمرمو به ستون پشتم کوبید و سرشو توی گودی گردنم برد که چندشم شد
با دوتا دستم سعی کردم از خودم دورش کنم ولی مچ هر دو دستمو با یه دستش گرفت که گریم اوج گرفت

[ Yeonjun ]

دستگیره در و گرفتم و فشار دادم ولی هرچی زور زدم باز نشد مثل اینکه درو قفل کرده بود

به دور و ورم یه نگاهی انداختم که یه تبر روی یه درخت مرده دیدم

سمت درخت رفتم و تبرشو از لاش بیرون کشیدم
صدای بلند گریه بومگیو رو از این فاصله هم میشد شنید

دم در وایستادم و قلنج گردنمو شکستم و تبرو محکم بیرون شونم و دستم گرفتم و شمردم

1..........
2..........
3..........

با گفتن شماره سه تبرو به در کوبیدم که با صدای وحشتناک بدی شکست

تبرو دوباره پشت گردنم جا دادم و هر دو دستمو ازش اویزون کردم و همینطور فرمون های سردمو آزاد کردم

شاید برای تاثیر گذاری بیشتر؟
لبخند زدم و به پیر مرد نگاه کردم

- مزاحم کارتون شدم؟

پیرمرد از لای دندون هاش غرید : به چه اجازه ایی وارد خونم شدی؟

- نه مثل اینکه نمیتونم با لبخند منظورمو بیان کنم

دور پیرمرد چرخیدم و یقشو محکم گرفتم و کوبیدمش به دیوار
تبر و هم با یکی از دستام بلند کردم و محکم کنار سرش به دیوار کوبیدم که به خودش لرزید

با لحن الفاییم داد زدم

- هیچکس جز من به اون پسر نه دست میزنه نه اذیتش میکنه شیر فهم شد یا باید جای اون فاکیو عوض کنم؟؟

پیرمرد : ب...ب...له.....من...

- نشنوم صداتو

یقشو ول کردم که روی زمین افتاد

به بومگیو نگاه کردم که دیدم اونم روی زمین نشسته و صورتشو با دستاش ، بیحال گرفته

آروم نشستم روی زمین کنارش ودستاشو از روی صورتش کنار زدم ... گونه هاش سرخ شده بود و این یعنی...

اوه اصلا حواسم نبود ... چند دقیقه بود که فرمون هامو ازاد کرده بودم و بومگیو ... این یعنی بومگیو امگا بود؟؟

سعی کردم به روی خودم نیارم
از بازوش گرفتم و سعی کردم بلندش کنم

بومگیو صداهای نامعلومی از خودش در میاورد
باید چیکارش میکردم توی این وضع؟؟

خونه نمیتونم ببرمش ، اوما شک میکنه
خونه خودمم درحال ساخته
خواستم به وویونگ زنگ بزنم ول نمیتونم اینو تو این وضعیت زیاد نگه دارم....

با ناچاری صداش زدم

- بومگیو

...
- هی بومگیو

HIS BOY | YEONGYUWhere stories live. Discover now