EP 6

602 51 11
                                    

[Yeonjun]

داشتم لباسمو عوض میکردم که صدای در اومد
تق تق تقق
با ریتم و منظم

یکم فکر کردم سونو هیچوقت اینجوری در نمیزد ، البته در نمیزد که بخواد با این ریتم بزنه
از خانوم های هم یه سن و سالی گذشته بود
پدر و مادرم انقدری سرشون شلوغ بود که خیلی وقت بود ندیده بودمشون

درو باز کردم که بومیگو رو دیدم
سرشو پایین انداخته بود

- خیلی زود رسیدی

بومگیو :

- نمیخوای بیای تو

به محض داخل شدن بومگیو درو بستم و روی تخت نشستم

- الان و کاری ندارم ولی پشت تلفن یه سری حرفا داشتی

بومگیو : خب حقیقتش ازت می‌خواستم کمکم کنی

- چه کمکی ؟

بومگیو : آه یکم برام سخته حقیقتش

- اگه مشکلت امگا بودنته فعلا پلنی برای گفتنش ندارم

بومگیو بت سرعت سرشو آورد بالا

- چیه؟ انتظار نداری که بعد همه ی اون حرکات و فرمون هات نفهمم ؟؟

بومگیو : میشه یه راز بمونه؟

- گفتم فعلا به کسی نمیگم

بومگیو : مرسی ولی این تنها خواهشم نیست

- خب میشنوم

بومگیو : می‌خواستم یکم بهم پول قرض بدی تا بتونم یه خونه ایی اجاره کنم که ...

- نمیتونم

بومگیو : چی؟ چرا؟

- چرا باید بهت پول بدم؟ واقعا فکر کردی بعد این همه دلسوزی که بهت کردم و کمکت کردم الان باهم دوستیم؟

بومگیو : خب راستش اره

- برو از سوبین بخواه با اون که خیلی صمیمی اید

بومگیو : منم اگه میتونستم از سوبین بخوام قطعا سمت تو نمیومدم ولی متاسفانه فقط تو در جریان همه ی این قضایا هستی

- اگه پولو بدم چی به من میرسه؟

بومگیو : من چیزی ندارم بهت بدم

- چرا ...

با لبخند ادامه دادم : داری..

[ 07:00 A.M]
IN HIGH-SCHOOL

[ SOOBIN ]

با اخم به بنری که روی در ورودی نصب کرده بودن نگاه میکردم
با صدای موتور یونجون به سمتش برگشتم ولی تنها نبود

- هی یونجون قضیه این بنر و میدونــ.. بومگیو؟

با درآوردن کلاه کاکست از روی سرش فهمیدم بومگیوعه

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Jul 20, 2024 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

HIS BOY | YEONGYUDonde viven las historias. Descúbrelo ahora