Taeyung';
عمیق هوارو بو کشید!
باورش نمیشد 9 سال از شهرش دور بود!.
تلخندی زد و تاکسی گرفت.. باید میرفت پیش هوسوک!...
.
.
زنگ در و زد.
صدای هیسونگ اومد :هیسونگ : کیه؟ ...خدای من... تهیونگ!!!!!
دکمه «باز شدن در» و زد.
لبخندی زد و وارد خونه شد! ... اما... هیسونگ کشیدش و روی مبل نشوندش و تقریبا داد زد. :هیسونگ : تهیونگ دیوونه شدی!!!! از جونگکوک هیونگ نمیترسی؟!!!! چرا برگشتی؟؟؟؟ اونم الان ک اوج عصبانیت جونگکوک هیونگه!!!!!!
تهیونگ بازو های هیسونگ و گرفت و با نگرانی مخلوط با ترس گفت. :
تهیونگ : یعنی چی ک چرا برگشتم!! هیسونگگگگ بگو چیشده!!! یعنی چی اوج عصبانیت جونگکوکه؟؟! کوکی چِش شده؟؟؟ پسرم... پسرم کیهیون چی اون خوبه!!!؟؟؟؟
هیسونگ بازو هاشو از حصار دست تهیونگ ازاد کرد و با دستش پیشونیشو ماساژ داد!. :
هیسونگ : تهیونگ امروز تولد کیهیونه! و فکر کردی جونگکوک هیونگ اگه بینتت زندت میزاره؟؟ خوبه هوسوک نیستش اگه بود فقط الهی ماه میدونست چ اتفاقی میوفتاد!! ... تهیونگ جونگکوک هیونگ مثل یه شیطان شده!! تو... تو واقعا دیوونهای!!! وای احساس میکنم قراره جنگ جهانی بشه!!!!.
تهیونگ روی مبل افتاد!!! میخواست سوال دیگهای بپرسه ک زنگ خونه ب صدا در اومد!! هیسونگ مثل بید لرزید!!! .:
هوسوک : هیسونگ... هیسونگگگگ این رایحه تهیونگههههه!!!!
هیسونگ : سوکی عزیزم اروم باش.... تا اروم نشی در و باز نمیکنم!!! اره... اره تهیونگ اینجاس!!. ولی قول بده اروم باشی سوکی!!
تهیونگ سریع رفت پشت هیسونگ!! هیسونگ از تهیونگ عصبی بود! اما دلیل نمیشد ک ازش متنفر بشه!! پس اروم رفت در و باز کرد و بعد سریع رفت پشت ب تهیونگ ایستاد و دستاشو باز کرد!!!.
هیسونگ خوب این هوسوک و میشناخت! اون جیهوپ بود!!
جیهوپ انگشت اشارهاش و سمت تهیونگ گرفت و فریاد زد! در با صدای بلندی توسط پای جیهوپ بسته شد!!! و الان اون دوتا امگا بودن.... با جیهوپ خشمگین!.
جیهوپ : تو... تووووو... میدونی چرا بلایی سر کوک اوردییییی؟؟؟ میدونییییییی؟؟ میدونی بعد رفتنت با اون اشغال چ اتفاقی افتاددددد؟؟؟ میدونییییییی با جونگکوکِ اروم من چیکار کردیییییی؟!!
تهیونگ سرشو گذاشت رو شونهی هیسونگ و اشک ریخت!! خودش هم میدونست جونگکوک تو رفتنش ب امریکا تقصیری نداره! خودش هم میدونست وقتی از جونگکوک دور بشه کوک ب یه هیولا تبدیل میشه!!.
میدونست همه چی تقصیر خودشه!
اما... اونجا اتفاقایی افتاد ک... باعث شد تهیونگ خانوادهی مرده بودشو ببینه! اون مجبور بود بره!! اما ایا کسی درکش میکرد؟! ایا جونگکوک درکش میکرد؟!اروم از پشت هیسونگ اومد بیرون! ... اما جیهوپ خواست بهش حمله کنه! هیسونگ همون لحظه ک جیهوپ وارد خونه شد میدونست قراره چ اتفاقی بیوفته برای همین ب سونگی اجازه کنترل رو بدنش و داد.
سریع دوباره پشت ب تهیونگ ایستاد و فرموناشو برای اروم کردن جیهوپ ازاد کرد.
جیهوپ و بغل کرد و روی زمین نشست.!
و دوباره جاشو با سونگی عوض کرد!. الان هیسونگ بود.اروم شدن. هیسونگ برای هوسوک قهوه امریکانوشو اورد و برای تهیونگ شیرماکائو.
تهیونگ جرعت کرد و پرسید. :
تهیونگ : جونگکوک... و کي.. کیهیون.. خوبن؟!
هوسوک نگاه تیزی بهش کرد.
هیسونگ : سوکی عزیزم.!!
خوشبختانه لحن مهربون هیسونگ ناجی تهیونگ بود ک باعث شد هوسوک نگاه تیزشو از تهیونگ بگیره و اروم جوابشو بده!.
هوسوک انگشتاشو دور ماگ حلقه کرد و صادقانه جواب داد. :
هوسوک : جونگکوک ک خوب نیست!! از درون شکسته! ... اما کیهیون خوبه! امشب قراره بریم مهمونی تولدش همه هَســ.....
تهیونگ وسط حرفش پرید. :
تهیونگ : میشه مَنـَــ....
هوسوک هم متقابلا پرید وسط حرفش. :
هوسوک : معلومه ک نمیشهههه!!!! یه روز دیگه!!. *(با لحن طعنه امیز ادامه داد)* بزار حداقل فردا جونگکوک از ته دل بخندهههه لعنتی.... هیسونگ عسلم.. من میرم بخوابم!.
هیسونگ لبخند تلخی ب هوسوک زد و سر تکون داد.
هیسونگ برگشت سمت تهیونگ و گفت. :
هیسونگ : ازش عصبی نباش! بهش حق بده جونگکوک برادرشه و هوسوک ب شدت نگرانشه!...*(اهی کشید و ادامه داد)*...بیا اتاقتو نشونت بدم!.
تهیونگ سر تکون داد و بلند شد ساکشو برداشت و پشت هیسونگ وارد اتاق شد و بعد از گفتن «شب بخیر» ب هیسونگ لباساش و عوض کرد و خوابید!.
__________-----__________
برین از bts_vkook_ar تشکر کنید و حتما فیکاش و بخونید (T ۷ T🥺💜)
YOU ARE READING
I know you want it to echo in your house When he calls me mom
Actionکاپل : کوکوی ، نامجین ، یونمین. ژانر : امگاورس ، امپرگ ، انگست ، هپی اند. خلاصه داستان : جونگکوک و تهیونگ جفت همن! یک روز تهیونگ حامله میشه.. دوتاشون خیلی خوشحال میشن!... اما... دوست تهیونگ هیون شیک میاد و ازش میخواد همراهش ب امریکا بیاد.. تهیون...