کیهیون اجوما رو همراه تهیونگ فرستاد داخل ماشین ارژانس و ب رفتن ماشین نگاه کرد.... رفت پیش جونگکوک... دستشو گذاشت رو شونه جونگکوک و صداش زد. :
کیهیون : بابا؟
جونگکوک برگشت.
کیهیون پرسید. :کیهیون : بابا چرا با مامان اونجوری کردی؟
جونگکوک چشماشو بست و اهی کشید.... جونگکوک از اون دسته الفاها بود ک عاشق امگاشونن و نمیتونن دوری امگاشونو تحمل کنن..... اما.... اگه امگاشون ب هر دلیلی مدت زیادی ازشون دور شه... نمیبخشنش.!!
جونگکوک پسرشو بغل کرد و رایحه قهوه نسکافه شو وارد ریههاش کرد. و گفت. :
جونگکوک : میترسیدم لیاقتت و نداشته باشه! اون یه بار ترکمون کرد... من بهش اعتماد ندارم... نمیتونم اجازه بدم دوباره اینکارو بکنه!!!!.کیهیون همونطور ک چونه اش رو شونههای ورزیده و عضلهایه باباش بود لبخندی زد و باباشو محکمتر بغل کرد و گفت. :
کیهیون : اگه اینکارو نکرد چی؟ اگه مامان وَ جفت فوقالعادهای بود چی؟؟... بابا تو از کجا میدونی مامان بعد 9 سال تغییر کرده یا نع؟؟!
جونگکوک : کیهیون من نمیدونم... نمیدونم... میترسم... نگرانم... مضطربم... همه چی قاطی شده و من نمیدونم چجوری درستش کنم!.
کیهیون رایحهشو ازاد کرد تا جونگکوک و اروم کنه.. و گفت. :
کیهیون : بابا اینبار بزار من همهچیز و درست کنم... اینبار تو بشین و بزار من انجامش بدم!.
جونگکوک لبخندی زد و پسرش و از اغوشش بیرون کشید و بهش نگاه کرد... کیهیون بزرگ شده بود :))
همون لحظه گوشی جونگکوک زنگ خورد.. با دیدن اسم 'اجوما' تماس و وصل کرد. :
کوک : الو سلام اجوما چیشده؟
اجوما با صدای لرزون گفت. :
اجوما : ا.. اقا.. جف.. جفتتون....
جونگکوک اگه جونگکوکِ 9 سال قبل بود حتما با این حرف اجوما سریع میرفت بیمارستان... اما... خود جونگکوک هم نمیدونست ک قلبش ب شدت نگران تهیونگه... جونگکوک فقط داره تظاهر میکنه ک نگران نیست.!!!
کیهیون و برداشت و بردش خونه و بعد رفت بیمارستان...
.
.
.
همهی پسرا بودن...
اما تهیونگ رو تخت بیمارستان افتاده بود و ب سختی و فقط و فقط ب کمک دستگاه اکسیژن نفس میکشید...
یونگی ب سمتش اومد... تعجب نداره یونگی برادرشه میتونه ب وضوح ببینه درون کوک چی میگذره..دکتر سریع اومد و بازوی جونگکوک و گرفت و سریع گفت. :
دکتر : اقای جئون لطفا سریعتر همراه ما بیاین!!.
جونگکوک سر تکون داد و همراهشون رفت..
و.... و جسم بیجون تهیونگ و دید... اعتراف میکرد دلش نگران تهیونگ بود....
°°°°°°°°••••°°°°°°°°••••°°°°°°°••••°°°°°°°°
مودونم کمه اما همین در حد توانم بود🥺
فردا سعی میکنم بیشتر بنویسم🥺🥺এএএ
YOU ARE READING
I know you want it to echo in your house When he calls me mom
Actionکاپل : کوکوی ، نامجین ، یونمین. ژانر : امگاورس ، امپرگ ، انگست ، هپی اند. خلاصه داستان : جونگکوک و تهیونگ جفت همن! یک روز تهیونگ حامله میشه.. دوتاشون خیلی خوشحال میشن!... اما... دوست تهیونگ هیون شیک میاد و ازش میخواد همراهش ب امریکا بیاد.. تهیون...