𝕻𝖆𝖗𝖙 3

739 132 13
                                    

_پس اشکات رو پاک کن و دیگه بهش فکر نکن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_پس اشکات رو پاک کن و دیگه بهش فکر نکن. الان هم فقط بیا بریم‌ خونه و از باقی شبمون لذت ببریم. دلم میخواد امشب جوری درسته قورتت بدم که در کنارش با صدای ناله هات، گوش همسایه هارو هم ارضا کنم!

همزمان با زمزمه های شهوت انگیزش کنار گوش پسر کوچکتر، نگاه های خریدارانه‌اش رو روی سرتاپاش چرخوند. اما بلند شدن ناگهانی صدای شلیک گلوله در فاصله ای چند متری ازشون، درجا لبخند رو از روی لب های جفتشون محو کرد و ریه هاشون رو از‌ نفس کشیدن انداخت.

_ت.تهیونگ؟!

پسر کوچکتر بعد از شنیدن صدای شلیک‌گلوله، نگاه بهت زده‌‌ش رو روی بدن عضله ای مردش چرخوند. انگار صدای شلیک به قدری براش نزدیک بود که نگرانیِ چند دقیقه پیشش از بابت زخمی شدنِ پلیسِ مورد علاقه‌ش، داشت به حقیقت بدل میشد.

_تهیونگ تو-..تو خوبی؟

و جالب بود که تهیونگ هم متقابلا داشت همین کار رو برای پسرش انجام میداد.

+خدای من کوک تو حالت خوبه؟ اینجا چه خبره؟ صدای شلیک‌ از کجا بود؟

پسرش رو بغل گرفت و همزمان که جای جای بدنش رو از نظر می گذروند، کمکش کرد تا از روی چمن ها بلند شه.

+فکر کنم-..فکر کنم صدای شلیک از توی خونه بود!

زمزمه های شک دارِ کوک توی صورت خشک‌شده ی تهیونگ، بار دیگه با بلند شدن صدای شلیک گلوله_ اون هم درست از داخل خونه‌ای که بابای تهیونگ تک و تنها توش خوابیده بود_ نفس رو درجا حروم قفسه سینه ی جفتشون کرد.

+بابا بابا بابا بابا بابا...کوک بابام-...بابامو‌ کشتن!

میشد گفت ا‌ون لحظه تهیونگ علنا روی پرتگاه جنون قدم میزد و به مرزِ دیوانگی رسیده بود. پشت سرهم اسم پدرش رو زیر لب با خودش تکرار میکرد. به قدری دست پاچه شده بود که نمیدونست باید چیکار کنه و اون لحظه چه تصمیمی بگیره.

+زود باش برو تو پارکینگ‌ قایم شو...و بیرون نیا!

همزمان با فریاد دستپاچه‌ش، بلافاصله کلتِ کمریش رو از پشت کمربندش بیرون کشید. اما قبل از اینکه به سمت خونه روونه بشه، جونگکوک دستش رو کشید و مانعش شد:

𝑹𝐮𝐬𝐬𝐢𝐚𝐧 𝑹𝐨𝐮𝐥𝐞𝐭𝐭𝐞 || 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 ᵛᵉʳWhere stories live. Discover now