𝕻𝖆𝖗𝖙 6

602 113 2
                                    

_زودباش جونم رو بگیر و‌ جونت رو نجات بده جونگکوک!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


_زودباش جونم رو بگیر و‌ جونت رو نجات بده جونگکوک!

بازیِ پنجم بود و حالا اسلحه تو دست های لرزون کوک قرار گرفته بود. تهیونگ همزمان با فریادی که کشیده بود، قدمی به جلو برداشت و با چسبوندن نوکِ اسلحه‌ی پسرک روی سینه‌‌ش لبخند اطمینان بخشی بهش زده بود. طوری که نگاه پسرک دوست داشتنیش درجا رنگ غم به خودش گرفت:

+جونت رو بگیرم؟ اون هم وقتی جونِ من تویی!

بغض، بی رحمانه سیبک گلوش رو جابه جا کرده بود. اینبار سرش با حالت کودکانه‌ای خم شد انقدر که قلب مریض تهیونگ چندتا از تپش هاش رو با دیدن نگاه های مظلومانه‌ی پسرش جا انداخت.

+آخه من چه طور میتونم با دست های خودم، جونتو بگیرم تهیونگی؟

_شلیک کن پسر خوب...شلیک‌کن و به جای من زندگی‌کن.

+کدوم زندگی؟ وقتی منِ بدونِ "تو" میشه مرگ‌!

تن نحیف پسرک از بابت اسلحه‌ای که برای مدت طولانی ای تو دستش گرفته بود به رعشه افتاده بود. نفس هاش بالا نمی اومد و تنها علتش دست مردش بود که همراه انگشت لرزون خودش روی ماشه نشسته بود و برای چکوندن ضامن تحریکش میکرد.

" سه!...مهلتت داره تموم میشه کوک زودباش به قلبش شلیک کن و یک درصد احتمال زنده موندن بهش بده، وگرنه افرادم یه تیر تو مغزش خالی میکنن و همون شانس کوچیک زنده موندنو ازش میگیرن!"

لحن طعنه آمیز دونگ سوک، نگاه ترسیده‌ی پسر کوچک‌تر رو از چشمای مَردش گرفت و به جایی وسط پیشونیِ خیسش قفل کرد. واضح بود نفس پسرک از بابت زل زدن به انوار قرمز رنگی که فضای پیشونی و بین چشم های تهیونگ رو دربرگرفته بود، بند اومده بود اونقدر که تموم صورتش از شدت فشاری که اون لحظه متحمل میشد، سرخ شده بود.

+سرت رو بدزد تهیونگ..میخوام اون حروم زاده رو بکشم!

زمزمه های مصممش توی صورت تهیونگ، اون هم به دور از چشمِ دونگ سوکی که پشتش رو بهشون کرده بود و قهقهه زنان ازشون فاصله میگرفت، نفس رو برای لحظه ای تو سینه‌‌ی پسرِ پلیس حبس کرد:

_چی داری میگی؟

+وقتی بهت علامت دادم، روی زمین دراز بکش تهیونگ... یا با تموم توانت بدو و از اینجا فرار کن!

𝑹𝐮𝐬𝐬𝐢𝐚𝐧 𝑹𝐨𝐮𝐥𝐞𝐭𝐭𝐞 || 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 ᵛᵉʳWhere stories live. Discover now