صدای برخورد سنگ های ریز به شیشه پنجره اتاقش روی مخش داشت میرفت.
هی از این پهلو به اون پهلو میشد و فکر میکرد توی ذهنش این صدا میاد ولی چشماش رو باز کرد و دید هنوز ادامه دارهپتو رو از روی پاهاش کنار زد و آروم با ترس و لرز به سمت پنجره رفت تا ببینه چه خبره...نایل رو دید که زیر بارون ها تو اون تاریکی وایستاده!
زین:این موقع شب اینجا چکار میکنه!!
نایل لبخند زد و با دستش بهش علامت داد که بیاد پایین
زین با کلافگی یک لباس گرم روی لباس خوابش پوشید و در اتاق رو آروم باز کرد ولی به هر حال صدای قیز مانندی داد...
آروم از جلوی اتاق لیام رد شد و از پله ها پایین رفت و در خونه رو باز کرد و تا خواست چیزی بگه نایل اومد داخل و زین در رو آروم بست
زین:نایل!اینجا چکار میکنی تو!؟؟
نایل:واهای هوا چه سرد بود!!
کف دستاش رو به هم مالید و زین چشماش رو چرخوند
زین:مثل من آروم حرف بزن و آروم دنبالم بیا
زین راه افتاد و نایل رو همراه خودش به اتاقش کشوند
نایل:چه اتاقی!راحت هستی اینجا؟
گفت و خودش رو انداخت روی تخت زین
زین:اره خوبه....حالا نگفتی اینجا چکار میکنی
نایل:اومدم تو رو ببینم و......
خودش رو به لبه تخت جایی که زین نشسته بود کشوند و دستش رو گرفت و ادامه داد
نایل:اون کار ناتموم رو تموم کنم
زین ابرو هاش رو در هم کشید و کمی فکر کرد
زین:منظورت از کار ناتموم چیه؟
نایل:اون بوسه....
چشماش گرد شد و دستش رو از دست نایل بیرون کشید
زین:نایل!اون یه بوسه الکی و ساده بود معنی ای نداشت!برادرانه و دوستانه بود...تو جدی گرفتی؟؟
نایل:خ..خب آره..من دوستش داشتم
زین:متاسفم اما..نمیشه نایل
نایل:دلت میاد با احساساتم این کار رو بکنی؟؟!
خودش رو به مظلومیت زد و زین نگاهش رو به زمین داد
زین:نه نمیاد ولی___
نایل:پس هیچی نگو و تماشا کن
حرفش رو قطع کرد و سریع لب هاش رو روی لب های زین قرار داد و از همون اول بهش شدت داد،زین با چشم های گرد شده به چشم های بسته نایل خیره شده بود
آروم آروم سرش روی بالشت قرار گرفت و نایل به حالت خیمه روش بود....
سینه اش تند تند بالا و پایین میشد و نمیدونست چی داره بینشون اتفاق میفته...
![](https://img.wattpad.com/cover/278722899-288-k127938.jpg)
YOU ARE READING
T̸w̸o̸ G̸h̸o̸s̸t̸s̸[L̸.S̸/Z̸.M̸]
Fanfictionژانر:ترسناک,درام,کمی تخیلی,رمز الود 🔞 کاپل های اصلی:زیام❤️💛لیام تاپ و لری💙💚هری تاپ زایل هم داره خیلی کم💛🐤 "/روزهای آپ شنبه ها/"