2 ⊱Friend? Or family?⊰

24 3 0
                                    

از نور به روشنایی، از سایه به تاریکی، از بامداد به سپیده، میرسم؛ آنگاه که بدانم از من چه می خواهی.*
My shadow
[اشاره به سرنوشت و زندگی]

بیکار رو صندلی نشسته بودم، همونطور که به صفحه ی تلویزیون نگاه میکردم خبری توجهمو جلب‌ کرد؛

{در رودخانه ی هان چند دختر حدود بیست‌ و پنج ساله یافت شده، ما در تحقیق بر این مسئله هستیم که آیا دزدیده شدن چند آیدل دختر ربطی به این ماجرا دارد یا خیر؟

بر طبق حدس‌هایی که زده شده دوحالت را می‌توان برای اتفاق در نظر گرفت:

حدس اول: بعد از آزار جنسی که به آن‌ها شده آن‌ها فرار کرده و خودکشی صورت گرفته.

حدس دوم: بعد از آزار جنسی آن‌ها مورد تهدید قرار گرفته و به زور خودکشی کرده‌اند.

سوال اینجاست:

آیا سارقان قبلا با دخترها نسبتی داشتند؟

آیا باز هم این اتفاق‌ها رخ می‌دهد؟

آیا باید منتظر قتل‌های آینده بمانیم؟

آیا همانند چند سال قبل زنان و دخترهای زیبا باید هر دقیقه ترس را تو وجودشان داشته باشند که مبادا دزدیده شوند؟

آیا ما با خفاش* جدیدی روبرو هستیم؟

[خفاش شب: زن‌ها رو می‌دزدید و بهشون آزارهای جنسی میرسوند و در آخر میکشتشون]

.

.

طبق آزمایشات گرفته شده که الان به دست ما رسیده نام آن دخترها تایید شده‌اند؛ و متاسف برای خانواده و دوستانشان هستیم:

چونگ وی این، کیم یونگ سان، کیم جنی و کیم لیسا}

...

بدنش مثل لیوان جلوش بود... سرد،خیلی سرد...

مثل برگ درختای تابستونی‌ای که، با اومدن پاییز شروع به جمع شدن می‌کنند و اونقدر جمع می‌شوند که وقتی پا روشون میذاری صدای شکستنشون تو هوای اطراف میپیچه؛

مثل این بود، زمستون باشه و تو بازم بری زیر آب سرد؛

خون تو رگاش یخ زد؛

توان پلک زدن یا حرکت کردن نداشت!

اون موقع تنها یه ویژگی رو داشت؛ اونم هجوم خاطراتی بود که با بی‌رحمی سمتش میومدن!

یاد متنی افتاد که سال آخر دبیرستانشون برای دخترا نوشته بود؛

متن تو سرش می‌پیچید و تکرار میشد:

^روزگار لحظه‌ای نگذاشت شاد بمانم...

در خانه‌ای قفس مانند زیستم و جان داده‌ام...

بدون آزادی؛...

صیادم من را زندانی خودش کرده بود.

در غریبی و بی‌کسی ناله میکردم...

Unpredictable Donde viven las historias. Descúbrelo ahora