اودین هم مثل ونوس آخرین فرد نسلشون بود.
قدرتمندترینشون...
پس بگو...
اودین به خاطر همین اونقدر قدرت داشت که تو هیچ جنگی شکست نمیخورد!
ولی در مورد ونوس...
احتمال رد کردن اینکه اون آخرین الهه ی زیبایی و قدرتمندترینشون بوده هست...
با وجود جونگکوک، الان میتونم بگم که...
آخرین الهه ی زیبایی...
آخرین شیطان شیاطین و اهریمن...
قدرتمند از لحاظ زیبایی...
قدرتمند از لحاظ بیرحمی، اهریمنی، شیطانی و سیاهی...
همه ی اینا، همون جونگکوکیه که نمیتونه از خودش محافظت کنه؟
همون موجود کیوتیه که لپای نرمی داره؟
این همون موجودیه که در واقع بی رحم تر از بی رحم باید باشه؟
جونگکوک کیه؟
بهتره بگم:
جونگکوک...چیه؟!
...
.
.
.
(پرش)...
^تاریکی تنها چیزی که به چشم میخورد...
هیچ نوری وجود نداشت؛
نوری که سیاهی خاموشی رو از هم بپاشه...
از خلاء خبری نبود... اینجا حس سبکتری داشتم!
هیچ حس معلق بودنی نبود، رو زمین صاف ایستاده بودم
صدایی نزدیکم سکوت اونجا رو به تلاطم میانداخت.
با حس بویی که به دماغم خیلی آشنا میومد؛ شروع به گشتن تو اون تاریکی کردم...
بوی موجودی که خیلی وقته لاشهاش درون خاک دفن نشده!
با قویتر شدن بو فهمیدم اون موجود خیلی از اون چه که دنبالش بودم بهم نزدیکتره!
با نوری که یک باره فضا رو روشن کرد چشمهای دردمندم رو بستم و سعی کردم به نور اتاق عادت کنم؛
با مردی روبرو شدم که حداقل یک سرو گردن از خودم بلندتر بود! نزدیکش رفتم؛
داشت بازوبند و جلیقه میبست!
با سردی و نَمی که تو هوا بود، فهمیدم که زیر یه مکان قدیمی هستیم...
دیوارهای اطرافمون بیشتر شبیه به دیوارهای قلعههای خاکی گذشته بود!
با حرکت مرد، دیدم رفت سمت جامی که روی میز گذاشته شده بود؛
بوی اون ماده بهم این حقیقت رو میرسوند که مایع درون جام طلایی، چیزی جز خون نیست!
YOU ARE READING
Unpredictable
Fanfiction_تعادل! کلمهای که بعد از به وجود اومدن قوانین تعریف شده. واژهای که باعث اشکها، دردها، خشمها، دلشکستگیها و دلنگرانیها شد! تعادلی بین برگزیدهها... اما این تعادل هیچ جایگاهی برای اون پسر نداشت، پسری که به خاطر تعلق نداشتن به اون جایگاه فردی پر...
