_این دیگه چیه؟!
نگاه پوکرش رو از کاغذی که شکلاتی شده بود برداشت و به چشم های متعجب دختری که برای تحویل کتاب اونجا ایستاده بود داد.
_اوه مای گاد...چطور اینو ندیده بودمم!
چرخی به چشمهاش داد و کارتخوانی که روی میز بود رو به سمت دختر در حد چند سانت هل داد.
_باید جریمش رو بپردازید....آیش نمیدونم چطور دلشون میاد با این گوگولیا اینطور رفتار کنن خیر سرشون جهان اول شدن؟
تیکه دوم حرفش رو به زبان کره ای گفت و بدون توجه به نگاه کنجکاو دختر، به قسمت کتابهای ترسناک رفت تا کتاب رو سرجاش قرار بده و همزمان زمزمه چندتا دختری که با صدای آروم جیغ جیغ میکردن رو شنید.
_چقدر خوشگله!
_تا حالا همچین آلفای جذابی رو از نزدیک ندیده بودم..مگه اینا فقط توی فیلما نیستن؟
_صورتش حتی از صورت من هم سفیدتره!
اوکی مخاطب همه این تحسین های نوجوانانه خودش بود!
هر چند هیچ چیزی راجب آلفا یا امگا بودنش به کسی نگفته بود ولی بقیه جوری باهاش رفتار میکردن که مطمئن بودن جونگکوک یه آلفای جذاب و غالبه!
دلیلش هم شاید میشد به پوشش همیشه خفنش و رفتار همیشه منطقی و آرومش ربط داد؟...در کل این وایبی بود که بقیه ازش دریافت میکردند و خودش هم نسبت بهش مشکلی نداشت.
دستی به گردنش کشید و بعد از مالشی که بهش داد تیشرت سفیدش رو توی تنش مرتب کرد، نگاهش سمت ساعت بزرگ کتابخونه کشیده شد و همزمان با برگشتن به پشت پیشخوان به این فکر کرد که وقتی به خونه برسه اولین کاری که میکنه یه دوش سبک میگیره و لایو جدید تهیونگ رو میبینه.
با یادآوری این موضوع لبخند دندون نمایی روی لبش نقش بست و با حوصله بیشتری با آدمهایی که کتابی رو به امانت میبردند یا برمیگردوندند رفتار کرد.
به لطف مانگاهایی که بدون لحظه ای مکث به چاپ میرسیدن کتابخونشون همیشه شلوغ بود و نوجوون های ژاپن هم دیوونه کمیک های عاشقانه و سکسی بودن... مخصوصا اگه یائویی بود چرا که همین الانش هم قفسه های اون قسمت همشون خالی بودن!
البته الان که با موهای خیسش روی تختش لش کرده بود سه چهارتا مانگا یائویی روی میز کنار تختش به چشم میخورد و باید یادآوری کنم که فقط نوجوون های ژاپن دیوونه اینا بودن نه یه پسر 26 ساله کره ای!
قلبش جوری دیوانه وار خودش رو به دیواره قفسه سینش میکوبید که حس میکرد میتونه صداش رو بشنوه!
وارد صفحه اینستاگرام تهیونگ که 10.7M فالوور داشت شد...پیدا کردن این صفحه برمیگشت به سه سال پیش وقتی که پنج سال از مهاجرتشون به ژاپن میگذشت!
YOU ARE READING
𝑐𝑢𝑝𝑐𝑎𝑘𝑒 𝑝𝑟𝑜𝑚𝑖𝑠𝑒🧁
Fanfictionتوی دنیایی که تولد هجده سالگی هر فرد برابر میشد با مشخص شدن موقعیتش در چارت امگاورس و دیدن رویای فردی که میتونست عشق واقعی رو بهش هدیه بده ؛ جونگکوک بدون اینکه حتی فکرش رو هم بکنه به چیزی تبدیل شد که فقط یک درصد جمعیت جهان رو تشکیل میدادن. بدبختان...