اروم با دکترم خداحافظی کردم. فقط میخواستم از اون مکان خارج بشم. سرم درد میکرد. بدون نگاه کردن به منشی از در خارج شدم. میدونستم برای نوبت بعدیم خودشون بهم زنگ میزنن و این باعث میشد فقط به اینکه باید فرار کنم اهمیت بدم. فقط فرار کردن اهمیت داشت.
شکمم صدا میداد. وقتی بدون صبحونه از خونه خارج شده بودم؛ باید میدونستم که قراره اینطوری بشه. از کافه کنار مطب رد شدم. اروم به داخلش نگاه کردم. خلوت بنظر میرسید. میتونستم باهاش کنار بیام؛ نمیتونستم؟ با اینکه بارها از اینجا رد شده بودم؛ اما میخواستم برای اولین بار واردش شم.
با باز کردن در کافه؛ صدای زنگوله وارد گوشم شد. با اینکه کسی اونجا نبود؛ اما میتونستم نگاه های خیره رو رو خودم حس کنم. میتونستم سیخ شدن موهام رو حس کنم. با سری که پایین انداخته بودم به سمت گوشه ترین میز رفتم. تا اینجا اومده بودم و نمیخواستم عقب بکشم.
اروم سرم رو روی میز گذاشتم و سعی کردم طبق توصیه دکترم چندتا نفس عمیق بکشم. اینجا شلوغ نبود؛ میدونستم مشکلم فقط شلوغی نیست. اما اینجا حداقل شلوغ نبود. با غریبه بودن میتونستم کنار بیام.
با شنیدن صدای نرم پسری سرم رو بالا اوردم. پیرهن جین پوشیده بود و استین هاش رو بالا زده بود. میتونستم مِنو و دفتر سفارش گیریش رو تو دستش ببینم. سرم رو کمی بالا بردم و به لبخندش خیره شدم. لبخندش... حس شکوفه های گیلاس رو داشت. نرم و لطیف بود. وقتی به چشمهاش نگاه کردم؛ برخلاف همیشه، از نگاه کردن به چشم غریبهها نترسیدم. تپش قلبی نداشتم. نترسیده بودم.
- میتونم بدونم چی میل دارین؟
سعی کردم ذهنم رو جمع و جور کنم و حرف بزنم. پسر روبهروم هیچ عجله ای تو کارش نداشت. با حوصله ایستاده بود و انگار میدونست تو سر من چه جنگی داره اتفاق میافته. اروم نفس کشیدم. جلوی این پسر حرف زدن، به دلایلی که ازش خبر نداشتم، راحتتر بود.
- ممنون. منو نمیخوام...- فقط- آیس آمریکانو
پسر با لبخندی که از رو لبهاش برداشته نمیشد دستش رو عقب کشید و سرش رو تکون داد. میدونستم خیره شدن به لب های کسی میتونه معذب کننده باشه؛ اما اون پسر لبخند های قشنگی داشت و چشم برداشتن ازش سخت بود.
- حتما. مشکلی با صدای پیانو ندارین؟
با تکون خوردن لب هاش دوباره نگاهم رو به چشم هاش دادم. پیانو؟ اروم چشم هام رو دور کافه گذروندم و تونستم پیانو رو که گوشه تاریک کافه قایم شده بود پیدا کنم. آروم به نشونه مخالفت سر تکون دادم. اما همون لحظه حس کردم که نیاز به کلمات هست. پس لب های خشکم رو از هم فاصله دادم.
- نه نه- مشکلی نیست
پسر تعظیم نصفه و نیمه ای بهم کرد و من فرصت کردم قبل از اینکه کاملا ازم دور شه؛ تگ اسمش رو ببینم.
لی مینهو.
YOU ARE READING
❥ 𝑉𝑒𝑛𝑢𝑠
Romance«شاید ما آدم های درست، تو زمان اشتباه برای همدیگه بودیم. نمیدونم قراره تو چه مسیری قدم بذاریم. نمیدونم قراره چطوری پیش بریم. ولی تو همیشه برای من ادم درست میمونی. ادم درستی که هیچ وقت ازم خداحافظی نکرد. ولی فکر کنم الان وقتشه خداحافظی کنیم. بیا ب...