• ᴘᴀʀᴛ 8: ᴊɪsᴜɴɢ •

133 21 8
                                    


همینکه پام رو داخل خونه فلیکس گذاشتم، زانوهام شل شد و نشستم. باورم نمی‌شد که مسیر کافه تا خونه فلیکس رو همراه با مینهو، کسی که الان هیونگ صداش می‌کردم و به خودم و فقط به خودم اعتراف کرده بودم که روش کراش زدم طی کردم.

فلیکس با دیدن من که با گونه‌های قرمز شده جلوی در نشستم ابروهاش رو بالا انداخت و با شوخی پرسید

+ مینهو رو دیدی؟

وقتی به چشم‌هام نگاه کرد، همه چیز رو فهمید. همیشه همین بود. نیازی نبود حتما از کلمات استفاده کنم. کافی بود فقط به فلیکس نگاه کنم تا بدونه تو سرم چی می‌گذره. اون هم کنارم نشست.

- باهام تا اینجا قدم زد.

فلیکس پوکر شد.

+ آدرس خونه منو داره الان یعنی؟

لبخند دندون نمایی زدم و پشت سرم رو ماساژ دادم. به اینجاش فکر نکرده بودم. با دیدن لبخندم خندش گرفت و ضربه‌ای پشت سرم زد.

+ برو خداروشکر کن خیلی دوستت دارم.

آروم خندیدم. هنوز هم تصور اینکه با یه فرد تقریبا غریبه مسیری رو قدم زدم متعجبم می‌کرد. مینهو بدون اینکه بخواد، داشت به خوب شدنم کمک می‌کرد.

- از جلوی کافه که رد می‌شدم، اول خواستم برم داخل، ولی پشیمون شدم. مثل اینکه متوجه شد. اومد دنبالم و حالم رو پرسید. منم بهش گفتم مشکلم چیه و حرف زدیم. باهام تا اینجا قدم زد.

فلیکس لبخند گنده‌ای زد و صداهای ذوق‌زده‌‌ای از خودش در می‌آورد. آروم هلش دادم و خندیدم. اتفاق خاصی نیفتاده بود نمی‌دونم چرا اینطوری ذوق می‌کرد و باعث می‌شد من هم ذوق کنم.

+ مینهو ازت خوشش اومده.

با چشم‌های ریز شده بهش نگاه کردم.

- کلا دوبار باهام حرف زده

+ بیشتر، حتما شناخته تو بودی تو دایرکت اینستا. تا اونموقعی هم که من می‌شناختمش آدمی نبود که رندوم بخواد با یه غریبه قدم بزنه.

- از آخرین باری که دیده بودیش ده سالی می‌گذشت عزیز دلم.

فلیکس لب‌هاشو آویزوون کرد.

+ وقتی اینطوری می‌گی خیلی احساس پیری می‌کنم که ده سال از دبیرستانمون گذشته. بعد من طولانی‌ترین رابطم دو ساله بوده و الان کسی رو ندارم.

چشم‌هام رو چرخوندم. من نسبت به فلیکس اوضاعم خیلی بدتر بود. اما خب، ته دلم می‌دونستم هردوتامون قطعا اوضاع بهتری از خیلی از دوست‌های فلیکس داریم. هردوتامون مستقل شده بودیم و کارهای مورد علاقمون رو داشتیم. درآمد قابل قبولی داشتیم.

- بهرحال.. گفتم دفعه بعدی راجع به فیلم مورد علاقمون حرف بزنیم و قبول کرد.

فلیکس با لبخند سرم رو تو بغلش گرفت.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 26, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

❥ 𝑉𝑒𝑛𝑢𝑠Where stories live. Discover now