با شنیدن صدای 'بفرمایید' گفتن دکتر در رو باز کردم و داخل رفتم. نزدیک به دوسال بود پیش همین دکتر میاومدم و بازهم هربار از استرس تپش قلب میگرفتم. با اینکه میدونستم خانم چویی با بقیه فرق داره و واقعا میخواد کمکم کنه. حتی با اینکه فکر میکردم بهش اعتماد کردم. اما میدونستم که بهرحال منتظر روزیام که ازم ناامید بشه و بهم بگه روحم نمیتونه درمان شه.
میتونستم حس کنم که بهم لبخند میزنه. اما سرم رو بالا نیاوردم و مستقیم روی مبلی که همیشه مینشستم، نشستم. بدون اینکه کنترلی داشته باشم پاهام رو تکون میدادم و اضطرابم رو بی صدا داد میزدم.
- امروز حالت چطوره جیسونگ؟
اروم سرم رو بالا اوردم و به صورت خانم چویی نگاه کردم. چین و چروکهای گوشه چشمش چیزی بود که همیشه توجهم رو جلب میکرد. همیشه لبخند داشت و فکر کنم بخاطر همین اینقدر زود گوشه چشمهاش چروک داشت. چروکهای زیبایی بودن.
+ نمیدونم.
خانم چویی اخمی کرد. با اینحال لبخند هنوز هم رو لباش بود.
- فکر کردم به این نتیجه رسیدیم که نمیدونم جواب مناسبی نیست.
اروم سرم رو تکون دادم. میتونستم حس کنم حرکت پاهام تندتر شده و میدونستم خانم چویی هم متوجهش شده. دستی به پشت گردنم کشیدم و سعی کردم کلمات تو سرم رو به جمله تبدیل کنم. کار سختی بود. شدنی بود؟ نمیدونم.
+ فکر کنم، بهترم.
خانم چویی لبخند زد و از جاش بلند شد. میدونستم که قراره جلوم بشینه پس شوکه نشدم و منتظرش موندم.
- میتونیم کاری کنیم تا به پاهات اسیب نزنی؟
تا قبل از اون متوجه نشده بودم. اما داشتم با ناخون هایی که یک هفته ای میشد کوتاهشون نکرده بودم، قسمتی از رون پام رو که بخاطر پارگی شلوار معلوم بود زخم میکردم. سریع دستم رو عقب کشیدم.
+ متاسفم.
- جیسونگ، نمیخوام فکر کنی خودازاری داری. این فقط واکنش بدنت به اضطرابه. خودازاری با اگاهی فرد اتفاق میفته.
غیر مستقیم به اینکه متوجه نبودم چیکار میکنم اشاره کرد. از اینکه همیشه میفهمید چی تو سرم میگذره همزمان متنفر و ممنون بودم. فکر میکنم بخاطر همین اینهمه مدت پیشش میاومدم. چون من رو متوجه میشد.
+ تقریبا دو هفته پیش توجهم به لبخند یکی جلب شد.
فقط میخواستم بحث رو عوض کنم و چیزی که اینروزها ذهنم رو درگیر کرده بود به زبون اوردم. لی مینهو. لبخند لی مینهو.
خانم چویی با اشتیاق خودش رو جلو کشید و منتظر موند تا من به حرف زدن ادامه بدم.
+ اسمش لی مینهوئه. همین.
YOU ARE READING
❥ 𝑉𝑒𝑛𝑢𝑠
Romance«شاید ما آدم های درست، تو زمان اشتباه برای همدیگه بودیم. نمیدونم قراره تو چه مسیری قدم بذاریم. نمیدونم قراره چطوری پیش بریم. ولی تو همیشه برای من ادم درست میمونی. ادم درستی که هیچ وقت ازم خداحافظی نکرد. ولی فکر کنم الان وقتشه خداحافظی کنیم. بیا ب...