سخن نویسنده:Bello
می خوبه، می گله، من می دوست.امیدوارم از این چپتر لذت ببرید♡
لطفا vote بدین و کامنت بزارین♤***
_صبح بخیر.
می سرحال گفت._صبح بخیر می.
پیتر خمیازه کشان رفت تو آشپزخونه.با دیدن می دلش شکست...معلوم بود دیشب داشته گریه میکرده.
و پیتر متوجه نشده بود،....علاوه بر اون الان جوری رفتار میکنه انگار چیزی نیست.پیتر یه نگاه به دور و بر انداخت و کلی کاغذ روی میز دید..... اونها قبض ان.
_پیتر متاسفم که اینو میگم ولی من از این به بعد دیرتر میام خونه چون...یه کم باید شیفت وایسم.
_چرا؟
_یکی از همکارا نمیتونه یه مدت بیاد من جاش وایمیسم.
دوتا بشقاب تخم مرغ رو گذاشت روی میز.دروغگو...
چیزی بود که پیتر تو سرش می رو خطاب میکرد.
میتونست حدث بزنه چقدر التماس رئیسش رو کرده تا بهش شیفت بیشتری بده.
اینکه نمیتونست برای می کاری کنه از درون میخوردش ولی.... نباید به روش بیاره،فعلا همینطور بهتره.نشست و شروع کرد به خوردن.
الان یه هفته از کاآموزیش میگذشت و هنوز تو لول قهوه چی بود.
هر چند هزار از گاهی بقیه یه سری نکته برای بعدا بهش میگن...همه چیز اونجا خوب بود جز....بک.
پیتر نمیدونست چیکار کرده که این مرد انقدر باهاش مشکل داره ولی هر چی که هست انقدر بده که حتی بقیه هم فهمیدنش.***
زنگ رو پشت سر هم زد.....باور میکرد تونی واقعا جای اینکه سوراخ پست خونش رو تعمیر کنه یه زنگ براش گذاشته.
یه جورایی این مطلب پیتر رو خندوند._پارکر؟
_بلی.
صدای کارن اومد.
_سلام کارن.
کارن رو از تو سوراخ ناز کرد.
_میگم مطمئنی ایده زنگ خوبه؟ منظورم اینه خطرناک نیست دزدی چیزی بیاد؟_نگران نباش یکم سوراخ رو کوچیک کردم و چند تا دوربین گذاشتم تا اگه کسی اومد خبرم کنه.
_اوه خوبه پسسسسسس....
پیتر یکم تکون خورد._به نظر خوشحال نمیای.
_تو که منو نمیبینی.
_صدات پیتر....من میتونم از صدات بگم...
پیتر خندید.
_معلومه ناسلامتی به گفته همه آدم باهوشی هستی.
پیتر سعی کرد ازش جک بساز و موضوع رو عوض کنه._هستم....و اونقدر باهوشم که بگم داری خودخوری میکنی.
_ازت نفرتی خالصانه از جنس طلا دارم.
YOU ARE READING
more like you
Fanfictionچجوریه که عشق دو طرفه باشه وقتی فقط یه نفر از همه چیز خبر داره؟ شیپ:استارکر +18 (یه چپتر) پایان خوش تضمینی