سخن نویسنده:خب اینم چپتر سوم امروز.
قسمت چت تونی بولد شده.
امیدوارم این چپتر رو دوست داشته باشین
لطفا vote بدین و کامنت بزارین ❤❤***
_به افتخار پیتر...
می با پای سیب اومد تو اتاق حال._خدای من می تو اون کیک رو پختی؟
می با هیجان پرسید._معلومه که نه، اگه من میپختم یا میسوخت یا مزه... یه چیز عجیب میداد.
می کلمه مناسبی پیدا نکرد.
_بیخیال بیا بخوریم..._آممممم...می میشه...یه تیکه از این کیک رو برای یه نفر ببرم؟
پیتر با تردید پرسید،بدون اینکه تو چشمای می نگاه کنه._کی؟
_خب....من امروز با یکی آشنا شدم و اون یجورایی کمکم کرد،...درواقع...
درواقع تحویل پلیسم نداد وقتی به حریم خونش تجاوز کردم...نه محاله پیتر این رو بگه.می به این موضوع اشتیاق نشون داد.
_خوش قیافست؟_چی؟ نه...یعنی نمیدونم...من...
پیتر به لکنت افتاد._یعنی چی نمیدونی؟
_خب اون پشت دیوار بود و..... فقط صداش رو شنیدم....از یه سوراخ بزرگ تو دیوار خونش.
پیتر قیافه بیا ادامه ندیم گرفت._پیتر....میدونی به عنوان سرپرستت الان نگران شدم.
چهره می نشون میداد این ماجرا بو میده._نه من...اون آدم بدی نیست...درواقع....کمکم کرد....
پیتر دستشو پشت گردنش کشید.
_اگه آدم خوبی نبود بعید میدونم پام به شرکت میرسید.
مظلومانه به می نگاه کرد.می یکم سکوت کرد.
_میوه دلم.... من فقط نگرانتم...اگه میگی آدم خوبیه من باور میکنم....
دست پیتر رو گرفت.
_فقط مراقب خودت باش._هستم می.
و بغلش کرد._حالا میریم سراغ کیک.
***
پیتر تو تختش لم داد و عروسک فیلیش رو بغل کرد.
گوشیش رو برداشت و شروع کرد به تکست دادن.«سلام ددی»
«حالت خوبه؟»«سلام عنکبوت»
«این پیر مرد هم حالش خوبه»
«کارآموزی چطور بود؟»«عالی بود،بهترین روز عمرم»
«البته جز مسیر رفتم که خیلی پرماجرا بود»«پرماجرا؟»
«مایلم بشنوم»پیتر از طرز بیان آیرون ددی نخودی خندش گرفت.
و کل ماجرا رو تعریف کرد.«تو داری میگی تو شرایطی یه نفر راحت میتونست بهت تجاوز کنه بودی و نگرانیت شرکت بود؟»
«خب اون لحظه اصلا به همچین چیزی فکر نکردم ولی....»
«اگه آدم بدی میبود اون فرصت رو از دست نمیداد»

أنت تقرأ
more like you
أدب الهواةچجوریه که عشق دو طرفه باشه وقتی فقط یه نفر از همه چیز خبر داره؟ شیپ:استارکر +18 (یه چپتر) پایان خوش تضمینی