از خواب که بیدار شدم صورت پسرو دیدم که راحت خوابیده بود همینجور که به صورتش نگاه میکردم داشتم فکر میکردم اگر توی عمارت خودم استخدامش کنم میتونه دووم بیاره
قطعا اونجا قرار نیست بهش خوش بگذره
من تو عمارتم انقدر مهربون نیستم اونجا قوانین خاص خودشو داره اونجا میتونه با اون شرایط دووم بیاره؟...
همونطور که بهش نگاه میکردم چشماشو باز کرد وقتی منو دید چشماش درشت شدو با لکنت گفت
+ص...صب...بخیر
-صبح بخیر حالا که از خواب بیدار شدی برو دستو صورتتو بشور بیا اتاق کارم تا در مورد کار جدیدت حرف بزنیم
بلند شدمو به سمت اتاقم راه افتادم
yoongi
امروز وقتی بیدار شدم هوسوکو بالای سرم دیدم که بهم خیره شده بود انگار از چیزی ناراحت بود نشستمو دستاشو تو تو دستم گرفتم
-از چیزی ناراحتی
لبخندی زد و گفت
+برای چی همچین فکری میکنی
-یااا اگه مثل همیشه بودی سرمو میخوردی تا بیدار بشم
+یونگیا هنوزم دوستم داری
با سوالی که پرسید یخ زدم
-م...معلومه که دوست دارم چرا داری این سوالو میپرسی
+ناراحت نشو فقط نیاز داشتم بشنوم بلندشو تا حضر بشیم
از روی تخت بلند شدمو سمت درسینگ روم رفتم تا لباسامو عوض کنم ولی هنوزم میتونستم حس کنم که از چیزی ناراحته
همونطور که دکمه هامو میبستم سمتش رفتم
-هیچ وقت به اینکه قراره از دوست داشتنت دست بکشم فکر نکن
+فقط احساس بدی داشتم
-نداشته باش چون من بدون قلبم نمیتونم زندگی کنم
به سمتم برگشتو بغلم کرد شکه شدم انگار توی این چند وقت خیلی بهش فشار اومده بود به خودم اومدمو بغلش کردمjungkook
دستو صورتمو که شستم به سمت اتاق کار اقای کیم حرکت کردم در زدمو وقتی اجازه ورود داد داخل شدم روبه روش رویه مبل نشستم
-خب جئون جونگکوک امیدوارم که ادم وظیف شناسی باشی تا باهم به مشکل نخوریم
+هستم
-خوبه پس من قوانین عمارتمو میگم و از همین الان باید بگم قوانین عمارت من خیلی با اینجا متفاوته
سرمو تکون دادم
-یک تویه عمارت من منو اقای کیم صدا نمیکنی اونجا ارباب کیم صدام میکنی
با حرفش چشمام گرد شدو سرمو تکون دادم
-دو هر هفته توی عمارت مهمونیه
-سه اگر اشتباه کنی تنبیه میشی
-چهار اگر خواستی از عمارت خارج بشی از من اجازه میگیری
-حرفی مونده؟
دهنمو که از تعجب باز مونده بود بستمو سر تکون دادم
-پنج از زبونت استفاده کن
+چشم
-وسایلتو جمع کن امروز به عمارت میریم
+چشم
-میتونی بری
بلند شدمو از اتاق خارج شدم
yoongi
از صبح فکرم مشغول بود چرا هوسوک اونطوری فکر کرده بود مگه من چه طور رفتار کرده بودم که به دوست داشته شدنش شک کرده بود تو فکر بودم که پارک جیمینو رو به روم دیدم لبخندی زدم
+سلام استاد مین
-سلام پارک
+استاد بی ادبیه اما میشه یه درخواستی کنم
-خواهش میکنم اگه از دستم بربیاد چرا که نه
+قراره با بچه های دانشگاه بریم کافیشاپ شماهم باهامون میاید
-اوووم البته که میام ولی دوستمم با خودم میارم
+باشه باشه خیلی ممنون
با خنده سری تکون دادمو به سمت کلاس راه افتادیمjungkook
همونطور که چمدونمو داخل ماشین میزاشتم به این فکر کردم تویه اون عمارت چه بلایی قراره سرم بیاد در صندوقو بستمو سوار ماشین شدم اقای کیمم ببخشید ارباب کیمم کنارم بود
به عمارت که رسیدیم چشام درشت شد اینجا حتی از عمارت کیم بزرگم لوکستر خفن تر بود
پس بی دلیل نبود که قوانینشم سختر بود وارد عمارت که شدیم خدمتکارا به صف وایستاده بودنوسرخدمتکار خوش امدی گفت
-خانوم وانگ اتاق خدمتکارو به خدمتکار جدید نشون بدید
~چشم ارباب
ارباب کیم به سمت طبقه بالا رفت خواستم باهاش برم که خانوم وانگ دستمو گرفتو به سمتی اشاره کردو به راه افتاد نگاهی به طبقه بالا انداختمو دنبالش راه افتادم به راه رویی رسید داخل راه رو پنج تا اتاق بود منو به سمت اخرین اتاق راه رو برد وقتی درو باز کرد دهنم باز موندو فهمیدم اینجا حتی اتاقاشم بهتر از عمارت کیمه بزرگه
YOU ARE READING
Hardship🔒
Romanceجونگکوک پسر یتیمی که از بچگی تویه عمارت کیم مشغول به کار شده و عمور زندگیشو میگزرونه چی میشه اگر با مرگ اقای کیم پسرش کیم تهیونگ کسی که به خشن و مغرور بودن میشناسنش جاشو بگیره... کاپل:ویکوک _سپمین _نامجین ژانر:اسمات_رمنس وضعیت:اتمام یافته.