part.4

2.9K 244 10
                                    

دیشب وقتی که وسایلمو جا به جا کردم از خستگی زیاد خوابم برد وقتی بیدار شدم تصمیم گرفتم برم پیش خانوم وانگ تا وظایفمو تو عمارت بهم بگه
تمیز کاری اتاق اربابو اتاقای مهمان با من بود برای مهمونی های اخر هفته ام من باید بارمن میشدم
پس تصمیم گرفتم سریع کارامو انجام بدم تا بتونم توی عمارت گشتی بزنم
اتاقای مهمانو که تمیز کردم داخل اتاق ارباب شدم داشتم تختو مرتب میکردم که چشام به یه در مخفی افتاد
چشامو گرفتمو سعی کردم هواس خودمو به تمیز کردن پرت کنم ولی یه صدایی تو مغزم بود که میگفت چی میتونه پشت اون در باشه بالاخره فوضولی بهم غلبه کردو بلند شدم و سمت در حرکت کردم دستمو رو دستگیره گذاشتم به پایین فشارش دادم در با صدای تیکی باز شد درو به سمت عقب هل دادم
وارد اتاق که شدم دهنم از تعجب باز مونده بود یه پسر که با باکسر روی تخت کینگ سایزی دراز بود بالای تختم عکس دستی با انگشتای کشیده و زیبا بود با چیزی که دیدم هنگ کردم چرا اون پسر با این وضعیت اینجا بود
وقتی به خودم اومدم دیدم اون پسر با چشمای گشاد شده داره به پشت سرم نگاه میکنه وقتی به خودش اومد سریع پتو رو روی خودش کشید خواستم ازش معذرت خواهی کنم که دستی رو روی شونم حس کردم سرمو به سمت دست که برگردوندم تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده نفسم بند اومد سریع به سمت صاحب اون دست برگشتم
با دیدن صورت قرمز ونفس های تند شده از سر عصبانیت اقای کیم یک قدم به عقب برداشتم
-با اجازه کی وارد این اتاق شدی
+م...من...ف..فقط
-جواب منو بده با اجازه کدوم احمقی داخل این اتاق شدی
با دادی سرم کشید نفسم بند اومدو به سرفه افتادم دستمو به سمت جیبم بردم اما نبود
taehyung
وقتی داخل اتاقم شدم با دیدن در باز اتاق مخفیم فکرکردم پسره فرار کرده ولی داخل اتاق شدمو اون پسر خدمتکارو دیدم خون جلوی چشمامو گرفت
اون با چه اجازه ای وارد اتاق مخفی من شده بود
چطور باید تنبیهش میکردم تا اروم بشم
سرش داد کشیدم
وقتی دیدم نفسش بند اومده فکر کردم داره ادا در میاره پس سرمو به سمت مخالف چرخوندمو گفتم
-تا بیشتر ازین عصبانی نشدم این مسخره بازی رو تموم کن
ولی وقتی دیدم دستشو سمت جیبش بردو جسم مورد نظرشو پیدا نکرد تازه فهمیدم ادا در نمیاورده
بهش نزدیک شدمو تو جیباشو گشتم اما اسپری اسمش نبود لعنتی گفتمو براید استایل بردمش سمت اتاق خودش وقتی گذاشتمش رو تخت تمام کشو های میزشو بیرون کشیدم تا بالاخره تو کشوی دوم میزش پیداش کردم رفتم سمت تختو اسپریو لای لبای بی جونش گذاشتم با ولع تمام هوای اسپریو نفس کشید وقتی یکم حالش بهتر شد از تخت فاصله گرفتمو با صدای رسایی که بشنوه گفتم
-برای تسویه حساب داخل اتاق کارم باش
yoongi
وقتی رسیدم خونه هوسوکو دیدم که داره اشپزی میکنه کتمو همراه وسایلم روی کاناپه گذاشتم و سمتش رفتم از پشت بغلش کردمو گردنشو بوسیدم
-هوسوک شی قراره با دانشجوهای سال اخری تو کافه جمع بشیم
+اوه چه فکر خوبی
-توام قراره باهامون بیای من گفتم دوستمم با خودم میارم
+مطمئنی ما دوستیم
-یااا معاومه که نه ولی اگه میگفتم دوست پسرمی از کار بیکارم میکردن
+شوخی کردم کی قراره بریم
-فردا بعدازظهر
+خوبه
دستمو سمت دیکش بردمو روش کشیدم
-بهتر میشه اگه الان بریم توتخت
سمتم برگشتو لبامو روی لباش گذاشتمو کشیدمش سمت اتاقمونو وقتی رسیدیم پرتش کردم روی تخت خودمم رفتم روی تک مبل کنار تخت نشستم
با صدای بم شده از تحریکم گفتم
-درشون بیار
بعد از این حرفم هوسوک برای اینکه بیشتر تحریکم کنه اروم اروم دکمه هاشو باز کردو پیراهنشو در اورد دکمه شلوارشو هم باز کرد و همراه باکسرش پایین تخت انداخت
-خودتو اماده کن
هوسوک پاهاشو از هم باز کردو اولین  انگشتشو اروم داخل خودش فرو کرد و من تونستم سوراخشو که دور انگشتش بازو بسته میشدو ببینم
با دیدن این صحنه درد بدی تو ناحیه ی شکمم پیچید کمربندمو باز کردمو همراه باکسرم پایین انداختم دستمو سمت دیکم بردمو اروم بالا پایین کردم سرم از لذت به عقب خم شد سرمو راست کردمو دیدم هوسوک در حالی که به کمرش قوس داده دوتا دیگه از انگشتاشم اضافه کرده
از جام بلند شدمو سمت تخت رفتم لای پاهای هوسوک نشستمو دیکشوساک زدم با اینکارم ناله شهوت ناکش از لذت بلند شد بعد از این که براش ساک زدم دراز کشیدمو هوسوکو رو خودم کشیدمو پاهاشو دو طرف کمرم انداختم روی دیکم تنظیمش کردمو یه ضرب واردش شدم
داشتم داخلش میکوبیدم که گوشیم زنگ خورد اول نمیخواستم جواب بدم ولی با دیدن اسم پارک جیمین یه چیزی ته دلمو قلقلک داد تا جواب بدم دستمو رو دکمه سبز رنگ زدمو تماس بر قرار شد روی بلندگو گذاشتم تا هوسوکم بشنوه
-بله پارک اههه جیمین کار داشتی
بعد از زدن این حرف هوسوکو تندتر رو خودم بالا پایین کردم
+استاد حالتون خوبه چرا ناله میکنید
هوسوک با شنیدن این حرف نیشخندی زد و ناله ای سر داد
-حالم خوبه جیمینی کارتو بگو
+راستش استاد من برای کافه زنگ زدم بچه ها همه کنسل کردن من برای اینکه از شما خواهش کردم اگه مشکلی نباشه خودمون بریم با دوستتون
-اههه باشه جیمینی حتما
+استاد مطمئنید حالتون خوبه اخه همش صدای ناله میاد اگه به کمک احتیاج دارید بگید
-نه جیمینی حالم خیلی خوبه خیلی فردا تو کافه میبینمت
بعد از مکالمه ضربه اخرو داخل هوسوک زدمو همزمان باهم ارضا شدیم هوسوک تو بغلم خوابش بردو بدون اینکه ازش بیرون بکشم بغلش کردم
نمیدونم چرا اما ازین اینکه قراره هوسوکو جیمین باهم اشنا بشن خیلی خوشحالم تو همین فکرا بودم که نمیدونم کی تو عالم خواب غرق شدم

Hardship🔒Where stories live. Discover now