last part_17

2.7K 189 11
                                    

تا نیمه شب با هیونگا مشغول شوخی و خنده بودیم و بخاطر اینکه هوا تاریک بود نزاشتم برن تو جاده و امشب قراره اینجا بمونن
خوشحالم که جونگکوک دوست جدید پیدا کرده و تو جممون تنها نیست
بعد از اینکه هیونگا توی اتاق مهمان مستقر شدن
دست جونگکوکو گرفتمو به سمت اتاقمون بردمش
هنوز کامل وارد اتاق نشده بود که دستشو کشیدمو به دیوار پشت سرش چسبوندمش
با کاری که کردم با چشمای درشتش بهم زل زد
-لیتل بانی چطوره بخاطر فرارت یه درس کوچیک بهت بدم
+اااا..اما
-میدونستی وقتی لکنت میگیری چقد خواستنی میشی
اروم سرشو به چپ و راست تکون داد با کاری که کرد قند تو دلم اب شد
پس یه بوسه ی محکم رو لباش گذاشتمو به سمت تخت بردمشو روی تخت انداختمش
به سمت کشوی مخصوص اتاقم رفتمو از داخلش وسیله ای که میخواستمو در اوردمو توی جیبم گذاشتمش
به سمت تخت رفتمو بلندش کردم
-لباساتو در بیار بانی
اب دهنشو قورت دادو سر تکون داد
-کلمات بیبی از کلمات استفاده کن
+بله ددی
-افرین حالا انجامش بده
وقتی کامل لباسا در اورد پشتشو به خودم کردمو با دستم کمرشو به جلو خم کردم
از تو جیبم دوتا گویو دراوردمو اروم یدونه یدونه داخلش هلشون دادم
صدای اه و ناله های ریزش بیشتر وادارم به این کار میکرد
بعد از اتمام کارم کمرشو صاف کرمو از جام بلند شدم
به سمت لند رفتمو اهنگی رو پلی کردم
-برقص بیبی
و خودم روی تخت نشستم
اروم شروع به حرکت دادن بدنش کردو خودشو تکون میداد میدیدم که پاهاشو بهم فشار میده تا گویا سر نخورن و از روی لذت لباشو گاز میزنه
یکم که گذشت صبرم تموم شدو روی تخت انداختمشو خودم روش خیمه زدم
خب بیبی اماده ای برای یک چیز بزرگتر
با مردمک های ارزونش تو چشمام خیره شد
+بله ددی
-افرین بیبی
اروم خودمو بین پاش کشیدمو وقتی دیدم چشماشو بست یدفه داخلش شدم
دیدم چشماش تا اخرین درجه باز شدو نفسش رفت
-چیزی نیست بیبی الان تموم میشه
شروع به حرکت کردم
وقتی نقطه حساسشو پیدا کردم با تمام قدرت روش ضربه زدم اه و ناله خای از روی لذتش دیوونم میکردن
کمی بعد هردومون تو بغل هم کام شدیم
وقتی کنارش دراز کشیدم تو چشمام خیره شد
-به چی خیره شدی بیبی
+به چشمات
-دوسشون داری
+شاید اولین باریه که یک چیزو تو زندگیم انقدر دوست دارم
-اوو داری کاری میکنی به چشمام حسودیم بشه
خنده خرگوشیی کردو بوسه ای روی چشمام گذاشت
+دوستت دارم
-منم دوستت دارم بیبی
+تا اخرین نفس همراهت میمونم
و همین جرقه ای شد برای ادامه اون شب


پایان❤️

Hardship🔒Where stories live. Discover now