part.9

2.6K 221 5
                                    

hoseok
اون شب بعد از اون اتفاق جیمین اومد خونمونو کلی خاطره تعریف کردیمو خندیدیم
بیشتر همو شناختیمو تصمیم گرفتیم اخر هفته ها خونه ی ما جمع بشیم
تنها چیزی که این وست جیمینو ناراحت میکرد رفتار سرد یونگی بخاطر فرارش بود که مطمئنم این بخاطر خودشه و یونگی تو دانشگاه باهاش حرف میزنه و اشتی میکنن
از فکر در اومدمو از ماشین پیاده شدم تا وارد عمارت بشم
وقتی وارد عمارت شدم خدمتکار کتمو گرفتو به سمت اتاق کار تهیونگ راهنماییم کرد
وقتی داخل اتاق کار شدم تهیونگو و خدمتکارشو دیدم که رو به روی هم نشسته بودن
روی صندلی روبه روی جونگکوک نشستمو به تهیونگ نگاهی انداختم سرشو تکون داد
+خب جئون جونگکوک تو میدونی که داخل این قرار داد چی ازت خواسته شده اما اگر میخوای دوباره بخونش
میتونی بعضی جاهاشو اگه تهیونگ راضی باشه تغییر بدی
قراردادو روبه روش روی میز قرار دادم تا برداره و بخونه
سری تکون دادو قراردادو از روی میز برداشت و مشغول خوندن بندای قرارداد شد
jungkook
قراردادو از روی میز برداشتمو مشغول خوندن شدم

۱.هر موقع ازت خواسته بشه باید تو تخت باشی

۲.بعد از هر اشتباه مورد تنبیه قرار میگیری

۳.بدون اجازه کاری انجام نمیدی

۴.هیچ اعتراضی تو تخت انجام نمیدی

۵.اربابت هرجا رفت توهم میری

۶.اجازه نداری با افراد بیرون از عمارت ارتباط داشته باشی

۷.بعد از امضای این قرارداد هیچ راه پشیمونی نیست

بعد از خوندن قرارداد با اینکه قبلا خونده بودمش اما دوباره شکه شدمو اشکام جاری شد
مجبور بودم
نفس عمیقی کشیدمو گفتم
با تمام این بندا موافقم فقط اگه میشه زیاد بهم سخت نگیرید و ازار وارد نکنید
-باشه نیاز به ذکر تو قرارداد نیست یادم میمونه
با دستای لرزون قلمو برداشتمو قراردادو امضا کردم
بعد از امضا قراردادو روی میز گذاشتمو اشکامو پاک کردم
+خب فکر کنم دیگه با من کاری نداشته باشید
-نه هیونگ مرسی که اومدی
هوسوک شی از جاش بلند شدو از اتاق بیرون رفت
taehyung
با رفتن هوسوک از جام بلند شدمو به سمتش رفتم روبه روش وایستادمو دستمو رو لبش کشیدم
با این کارم چشماشو بستو اشکاش جاری شد
+ازین به بعد مال منی پس اشک نریز وگرنه تنبیه میشی بیبی
لباشو به دندون گرفتو سرشو تند تند تکون داد
تک خندی زدمو لباشو از حصار دندوناش بیرون کشیدم
+وسایلتو ببر تو همون اتاقی که توش فضولی کردی
سرشو تکون دادو از جاش بلند شد تا بره
jungkook
فهمیدم منظورش کدومه پس برای اینکه زودتر از دستش راحت بشم بلند شدمواز اتاق خارج شدم
وسایلی نداشتم همرو انداخته بودم تو اشغالیو تنها وسایلم شارژرو موبایلم بود که حتما اونم ازم میگرفتن پس بیخیال به شارژ زدنش شدم
روی تخت دراز کشیدمو چشمام از خستگی روی هم افتاد
خواب بودم که نوازشیو روی بدنم حس کردم تکونی خوردمو به اون رو دراز کشیدم بازهم اون حسو داشتم پس تو خوابو بیداری دستی تکون دادم
هنوز ثانیه ای نگذشته بود که باسنم محکم فشرده شد از درد اخی گفتمو خواب از سرم پرید
سریع بلند شدمو اربابو دیدم
زبونم بند اومده بود نمیدونستم باید چیکار کنم
taehyung
شب بودو تقریبا کارام تموم شده بودو دوست داشتم برم با عروسک جدیدم یکم بازی کنم پس از جام بلند شدمو به سمت اتاقم راه افتادم
وقتی داخل اتاق مخفی شدم کمی اذیتش کردم وقتی دیدم بیدار نشد باسنشو محکم توی دستم فشار دادم اخی گفتو با چشمای وحشت زده بلند شد
-بانی بیا یکم بازی کنیم حوصلم سر رفته
ترسیده سرشو اروم تکون داد
-خوبه پس بیا روی پاهامو طوری دراز بکش که باسنت روی هوا باشه
با ترس سری تکون دادو اروم همون کارو انجام داد
-تا بیست بشمار
اولیو محکم زدم
+ااا..خ یک
تقریبا ده تا زده بودم که یک دفعه زد زیر گریه و دستشو به گلوش گرفت
صورتش کبود شده بود فهمیدم که نیاز به اسپری داره اما هرچی گشتم خبری از وسایلاش نبود
پس روبه خودم برش گردوندمو تو بغلم گرفتمش اروم لبامو رو لباش گذاشتمو نفس مصنوعی بهش دادم
نفساش داشت برمیگشت
نفس نفس میزدو زمزمه های نامفهومی میکرد
+بابا  بابا بگو اینا به بدنم دست نزنن
+مامان کمکم کن
یکم که گوش کردم متوجه شدم اتفاقاتی تو گذشتش افتاده که باعث این حاله از جام بلند شدمو از تلفن اتاقم به خدمتکار گفتم براش غذا و نوشیدنی بیاره با اتفاقی که افتاد حالم گرفته شد پس تصمیم گرفتم روتختم استراحت کنم
jungkook
با کاری که ارباب کرد یاد بچه گی های شومم افتادمو حالم بد شد
خیلی وقت بود که سعی کرده بودم اون اتفاقاتو از یاد ببرم اما
با اتفاق امروز همش مثل فیلم از جلوی چشمم رد شدو باعث حال بدم شد
وقتی دیدم توی اتاق نیست از فرصت استفاده کردمو دنبال یه جسم تیز گشتم بدنم درد میکردو نیاز به درد داشت
با ندیدن جسم مورد نظرم به سختی از روی تخت بلند شدمو به سمت حموم راه افتادم تیغو داخل وسایلا پیدا کردم برداشتمو پوستشو جدا کردم و تو سطل اشغال انداختم
لباسمو دادم بالاو اروم روی شکمم کشیدمش
از حس خوبی که تو تنم پیچید سرم گیج رفتو لبمو گاز گرفتم نباید عمیق میبریدم تا اون متوجه بشه
پس به جای زخم عمیق چندتا کنارهم کشیدم
تیغو توی اشغالی انداختم لباسمو پایین دادمو از حموم در اومدم
روی تخت دراز کشیدمو چشمامو بستم اما همش اون صحنه ها میومد جلوی چشمم اخمی کردمو سرجام نشستم
داشتم از پنجره ی تراس اسمونو نگاه میکردم که خدمتکار داخل شدو سینی غذارو رو میز گذاشتو رفت
از اونجایی که گرسنم بود خم شدمو سینی رو روی پام گذاشتم
اروم اروم شروع به خوردن کردم وقتی سیر شدم سینی رو روی میز گذاشتمو دوباره دراز کشیدمو سعی کردم بخوابم که این سری موفق شدم

Hardship🔒Where stories live. Discover now