part.8

2.5K 222 4
                                    

taehyung
وقتی قبول کرد که قراردادو امضا کنه از عمارت خارج شدم
سوار ماشینم شدمو راننده به سمت شرکت حرکت کرد
تو راه به هوسوک هیونگ زنگ زدم اما جواب نداد
حتما مشکلی پیش اومده بود چون کم پیش میومد هوسوک هیونگ گوشیشو جواب نده
سری تکون دادمو تصمیم گرفتم تو شرکت بهش زنگ بزنم
hoseok
وقتی جیمین رفت سرویس صداهای ارومی از سرویس میومدو از زمانی که جیمین رفته زمان زیادی میگذشت
+یونگی بنظرت جیمین زیاد تو سرویس نموند
با صدای متعجبی گفتم
-فکر کردم فقط خودم این حس رو دارم
با نیشخند گفتو ازجاش بلند شدو به سمت سرویس راه افتاد
چند ضربه به در وارد کرد و گفت
-جیمین حالت خوبه
با نشنیدن جوابو صدای اه ارومی که اومد تازه فهمیدم چخبره
از جام بلند شدمو به سمت سرویس رفتم چند ضربه به در زدمو با صدای بلندتری گفتم
+جیمین میشه درو باز کنی
صدای باز شدن قفل در که اومد درو به جلو هل دادم
قدمی جلو گذاشتمو صدای یونگی اومد
-حالت خوبه
میدونستم یونگیم فهمیده چه اتفاقی افتاده اما برای اینکه خجالت زدش نکنه به روی خودش نمیاره
میدیدم که چشماش اشکی شده و اروم متاسفمی رو زیر لب زمزمه کرد
-جیمین تو چشمام نگاه کن وقتی باهام صحبت میکنی
تویه چشمای منو یونگی نگاه کردو متاسفمی گفت و از بینمون رد شد از خونه زد بیرون به خودمون اومدیمو دنبالش رفتیم اما دیر شده بود
+نباید میومدیم دنبالش حتما خیلی خجالت کشیده
-ارع بریم داخل بهش زنگ بزنیم
بیشتر از30بار‌بهش زنگ زدیم اما برنمیداشت
-لباس بپوش بریم دنبالش نباید خیلی دور شده باشه
سری تکون دادمو لباس پوشیدم
از اپارتمان که خارج شدیم
سوار ماشین شدیمو راه افتادیم همونطور که  یونگی رانندگی میکر دورو اطرافمون نگاه میکردیم به پل روخانه هان رسیده بودیم که پسریو دیدم رو زمین نشسته و سرش روی پاهاشه
+یونگی اونجاست بزن کنار
یونگی سری تکون دادو ماشینو زد کنار باهم از ماشین پیاده شدیمو
سمتش رفتیم
روی پاهام نشستمو سرشو بالا اوردم با دیدن منو یونگی اشکاش تندتر شدو محکم بغلم کرد
از حالت نشسته در اومدم روی زمین افتادم دستام تو هوا خشک شده بود سرمو بالا بردمو به یونگی نگاه کردم
با دیدن نگاهم سرشو تکون دادو منم دستامو دورش پیچیدم
+متاسفم متاسفم نمیخواستم اون اتفاق بیفته نمیدونم چیشد
-اشکالی نداره جیمینی ما پسریم برای هممون پیش میاد
اروم سرشو از توی گردنم در اوردو بلند شد روبه روی یونگی وایستادو خم شد
+متاسفم
*نباش
یونگی گفتو به سمت ماشین راه افتاد
جیمین سمتم برگشت با چشمای لبریز از اشکش گفت
+از دستم عصبانیه
لبخندی زدمو دستشو گرفتمو به سمت ماشین کشوندمش
-عصبانی نیست ناراحته که از خونه فرار کردی
سری تکون دادو سوار ماشین شد
یونگی بدون هیچ حرفی به سمت خونه حرکت کرد 
+استاد مین اگه میشه من وببرید خونمون
*هنوز شب نشده شب میبرمت
خواست حرفی بزنه که یونگی صدای باندو بالا برد با حرکتش خنده ی ارومی کردمو سرمو به شیشه تکیه دادم تا به خونه برسیم
taehyung
وقتی شرکت رسیدم دوباره به هیونگ زنگ زدم که برداشت
-هیونگ کجایی چرا گوشیو برنمیداری
+کار داشتم نتونستم جواب بدم کار داشتی؟
-قراردادو اماده کردی
+ارع
-فردا بیارش عمارتم
+اوک
-مرسی هیونگ
+خواهش
تماسو قطع کردمو مشغول کارم شدم

Hardship🔒Where stories live. Discover now