.09.

1K 213 76
                                    

زنگ خوردن

تماس

فرشته
پذیرش     رد

"یونگی؟"

"هوسوک؟! عزیزم چی شده؟"

"خونه ای؟"

"اره .. چرا؟"

"من فقط می .. میخوام با یه نفر حرف بزنم"

"هوسوکم داری گریه میکنی؟ چیشده دلبرم؟"

"م..من و جو..جونگکوک دیروز توی بار دعوا کردیم"

"اشکالی نداره مهربونم
من درکت میکنم"

"ممنون یونگی"

•______★______•

"پس تو و جونگکوک هفت ماهه که قرار میزارید؟"

"همین الان گفتم بهت .... اره میزاریم"

"چرا بهم نگفتی؟"

"چون هیچ وقت نپرسیدی!"

"اره نپرسیدم ولی تو باید میگفتی
الان حالت بهتره؟"

"خیلی..فکر کنم فقط به یکم بغل نیاز داشتم"

"بغل؟هاها.."

"میتونم پوزخندتو حس کنم یونگی"

"دیگه مثل قبل تحویلت نمیگیرم  عزیزم"

"به درک"

"هنوزم بغل میخوایی؟"

پایان تماس

(روش قطع کرد
بلاکشم کن خوشحال بشیم)

فرشته
*لوکیشن*
بهتره قبل از اینکه پشیمون بشم بیایی

کسی که شکستم
زودتر از اونی که فکرشو بکنی پیشتم  عزیزم

...........‌‌‌‌‌‌‌......................

من نمیخوام اسمات ترجمه کنم ایشالا فقط همون نگاه کنن😂😑

𝗧𝗲𝘅𝘁𝘀 𝗳𝗿𝗼𝗺 𝗲𝘅 | 𝘀𝗼𝗽𝗲Where stories live. Discover now