.33.

442 106 19
                                    

پلکاش رو روی هم فشار داد تا بلکه اشک هاش کنار برن و بتونه گوشیش رو پیدا بکنه

نمیخواست این دفعه هم تنها عشق زندگیش رو از دست بده
ولی  ساعت پرواز رو نمیدونست اصلا میتونست به موقع برسه؟

گوشیش شکستش رو از روی مبل برداشت و شروع کرد به پیام دادن
شاید  دیر شده باشه ولی همین پیامی که به سردی نوشت حداقل به هوسوک می فهموند که هنوز دوستش داره
شاید اون و هوسوک هیچ وقت مال هم نبودن....

ولی یونگی هنوزم عاشق هوسوک بود
دوست داشت الان اینجا باشه تا بغلش بکنه و اینقدر پسر رو ببوسه تا فکر رها کردن یونگی از سرش بیوفتد
تا بالاخره برای همیشه با او بماند و تا اخر عمرشان با هم خوشبخت شوند

ولی نمیشد یونگی میخواست به فرودگاه بره ولی با این ترافیک میرسید وقتی حتی نمیدونست هوسوک  هنوز داخل کره هست یا نه؟
دویدن هم فکر خوبی نبود از خونه یونگی تا فرودگاه احتمالا دو ساعت طول می‌کشید

اهی کشید و با برداشتن سوییچ از خونه بیرون زد

...............................

بهتره یونگی قبل پریدن هواپیما برسه فرودگاه چون اونجوری خودشم بخواد بره امریکا من نمیزارم

بهتره یونگی قبل پریدن هواپیما برسه فرودگاه چون اونجوری خودشم بخواد بره امریکا من نمیزارم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝗧𝗲𝘅𝘁𝘀 𝗳𝗿𝗼𝗺 𝗲𝘅 | 𝘀𝗼𝗽𝗲Where stories live. Discover now