پلکاش رو روی هم فشار داد تا بلکه اشک هاش کنار برن و بتونه گوشیش رو پیدا بکنه
نمیخواست این دفعه هم تنها عشق زندگیش رو از دست بده
ولی ساعت پرواز رو نمیدونست اصلا میتونست به موقع برسه؟گوشیش شکستش رو از روی مبل برداشت و شروع کرد به پیام دادن
شاید دیر شده باشه ولی همین پیامی که به سردی نوشت حداقل به هوسوک می فهموند که هنوز دوستش داره
شاید اون و هوسوک هیچ وقت مال هم نبودن....ولی یونگی هنوزم عاشق هوسوک بود
دوست داشت الان اینجا باشه تا بغلش بکنه و اینقدر پسر رو ببوسه تا فکر رها کردن یونگی از سرش بیوفتد
تا بالاخره برای همیشه با او بماند و تا اخر عمرشان با هم خوشبخت شوندولی نمیشد یونگی میخواست به فرودگاه بره ولی با این ترافیک میرسید وقتی حتی نمیدونست هوسوک هنوز داخل کره هست یا نه؟
دویدن هم فکر خوبی نبود از خونه یونگی تا فرودگاه احتمالا دو ساعت طول میکشیداهی کشید و با برداشتن سوییچ از خونه بیرون زد
...............................
بهتره یونگی قبل پریدن هواپیما برسه فرودگاه چون اونجوری خودشم بخواد بره امریکا من نمیزارم
YOU ARE READING
𝗧𝗲𝘅𝘁𝘀 𝗳𝗿𝗼𝗺 𝗲𝘅 | 𝘀𝗼𝗽𝗲
Romance▪︎▪︎Translation ▪︎ ▪︎ ☆~☆ هوسوک یه پیام جدید دریافت میکنه اونم از کسی که حالا سه ساله اکسش حساب میشه.... کاور @macariia وضعیت: تموم شده...