.28.

461 114 69
                                    


جونگکوک اخرین کارتن هم پر از وسایلش کرد و گوشه اتاق چید

هوسوک که کنار پنجره نشسته بود و بیرون رو نگاه میکرد البته حتی خودشم نمیدونست داره چی رو نگاه میکنه

جونگکوک نمیدونست چند ساعت از اینکه پسر غمیگین اونجا نشسته میگذره
صندلی گوشه اتاق رو برداشت و بعد از گزاشتنش کنار هوسوک روی صندلی نشست
پسر افسرده حتی از قبل هم بیشتر ازش دوری میکرد

هوسوک با حس کردن نگاه خیره پسر به سمتش برگشت
"چیزی ازارت میده هیونگ؟"
صورت بی حس هوسوک حالا با اخم نقاشی شده بود
"مطمئنی کاری که میکنیم درسته؟نمیخوام از دستش بدم!"

جونگکوک اه کشید
"اگه عاشقت باشه میاد تا جلوتو بگیره"


............
مغز متفکر هوبی=دوست پسر سابقش

𝗧𝗲𝘅𝘁𝘀 𝗳𝗿𝗼𝗺 𝗲𝘅 | 𝘀𝗼𝗽𝗲Where stories live. Discover now