شنبه.. روزی که هوسوک منتظرش بود
امروز روزی هست که هوسوک بالاخره میفهمه یونگی دنبالش میاد یا اینکه رهاش میکنهبا فکر کردن به اتفاقی که قرار بود بیوفته از استرس شروع کرد به تکون دادن پاش و لمسکردن گردنش
به جونگکوک نگاه کرد که با کیف بزرگی که روی شونه هاش بود به سمتش
میومدجونگکوک با احساس اینکه دو چشم بهش خیره شدن سرش رو بالا اورد و به دیدن هوسوک که از استرس رنگش سفید شده بود مواجه شد
با نگرانی به سمت پسر رفت
"حالت خوبه هیونگ؟"
جونگکوک پرسید
"استرس نداشته باش اون میاد"هوسوک لبخندی به جونگکوک زد
"من خوبم گوک"پسر اهی کشید و به سمت پسر دیگه رفت و اون رو بغل کرد
هوسوک دوباره لبخند زد و گونه پسر رو بوسید
"دلم برات تنگمیشه"جونگکوک با حرف هوسوک یخ کرد ولی بعد به سادگی جواب داد
"منم دلم برات تنگ میشه هیونگ"
YOU ARE READING
𝗧𝗲𝘅𝘁𝘀 𝗳𝗿𝗼𝗺 𝗲𝘅 | 𝘀𝗼𝗽𝗲
Romance▪︎▪︎Translation ▪︎ ▪︎ ☆~☆ هوسوک یه پیام جدید دریافت میکنه اونم از کسی که حالا سه ساله اکسش حساب میشه.... کاور @macariia وضعیت: تموم شده...