Part 1

450 56 0
                                    

روی صندلیش نشست و پاهاش رو جلو و عقب تکون داد و در حالی  دود سیگار رو درون ریه هاش میفرستاد پوزخند زد.

"عالیه، حالا بکشش" سیگار رو رها کرد و وقتی بدن به عقب افتاد و خون به همه جا پاشید، لبخندی زد.

بلند شد و در حالی که دستاش رو  توی جیب هاش می‌کرد، از اتاق بیرون رفت.
خدمتکارش اومد و تعظیم کرد "شام آمادست"

اون بهش توجهی نکرد و به راهش به سمت زیرزمین که موتور و ماشینش اونجا بود ادامه داد.
موتورش رو روشن کرد و به سمت کلابی که معمولا هر زمان  که احساس خستگی یا تنهایی می‌کرد میرفت، رفت.
.
.
.
موتورش رو پارک کرد و در حالی که مو ها و ژاکتش رو مرتب می‌کرد، از موتور پایین پرید.
به سمت در ورودی رفت و کارتش رو به نگهبانها نشون داد. وقتی بهش اجازه ورود دادند از کنارشون گذشت.

موسیقی با صدای بلند پخش می‌شد، مردم روی پیست رقص می‌رقصیدن و دی جی از طريق میکروفون فریاد می‌زد، کلاب پر از مردم بود و نوشیدنی های الکلی توی همه ی میز ها دیده می‌شد.

به بار رسید و نوشیدنی مورد علاقه‌اش رو سفارش داد "بفرمایید رئیس" بار من گفت که اون سرش رو تکون داد و لیوان رو گرفت.

قبل از نوشیدن، نی رو به صورت دورانی چرخوند و لیوان رو گرفت. به نوشیدنیش نگاه کرد و از افکارش دور شد.
.
.
.
پسر 18 ساله پیستون تفنگ رو بالای سر مرد نگه داشت و درست به چشماش خیره شد در حالی که مرد درخواست بخشش می‌کرد.

پدرش گفت "ادامه بده، میدونی باید چیکار کنی" در حالی که چشم های مرد از حرف اون بزرگ شده بود "نه! لطفا"

پسرک به مرد فقیر نگاه کرد و ماسه رو بدون هیچ تردیدی فشار داد. جسد جلوی پاش افتاد، خون کل لباس و صورتش رو گرفته بود.

پدرش دست هاش رو به هم زد، از روی صندلی بلند و به پسرش که هنوز چشمش به جسد مرد بود، نزدیک شد.

چشماش هیچ حسی رو نشون نمی‌داد. "آفرین" وقتی پدرش دستش رو روی شانه اش گذاشت، پلکی زد.

"بازی تازه شروع شده، هدف بعدیت تو راهه" با چشمان درشتش به پدرش نگاه کرد و سرش رو بی جون تکون داد.
.
.
.
به نوشیدنیش خیره شده بود، بعد از یک مرور خاطرات سریع، ابرو هاش رو به سمت پایین خم کرد و سرش رو بالا گرفت تا به کنارش نگاه کنه.

گلسش رو توی دستش گرفت و به کسی که روی مبل رو به روی جایی که اون نشسته بود، نشسته بود خیره شد. پلکی نزد درحالی که به اون شخص نگاه می‌کرد.

دختر بلند میخندید و مثل فاحشه ای که هست به به او پوزخند میزد و در حالی که پاهاش رو از هم باز کرده بود روی رون هاش نشسته بود در حالی که با اغواگری توی گوشش زمزمه می‌کرد.

مرد در حالی که گردن او رو بوسید خندید: "میخوای به فاک بری؟ میتونم بهت حس خوبی بدم"

دستانش رو به سمت باسن اون پایین برد و قبل از مالیدن اون ها، فشارشون داد.

دختر به بوسیدن گردن اون ادامه می‌داد، پوزخندی زد. نگاهش رو از روی دختر برداشت و یادش نرفت که وقتی چشم های اونها همدیگه رو ملاقات کردن، چهره آروم خودش رو حفظ کنه.

حالتش تغییر کرد وقتی مرد برگشت و از جاش بلند شد، در حالی که از کنار مردم توی پیست رقص می‌گذشت و به سمت خروجی میرفت نوشیدنیش رو ترک کرد.

دختر صورتش رو بالا آورد و پوزخندی زد: " نظرت چیه؟ میخوای یکم خوش بگذرونیم؟" او جوابی نداد و صورت جدیش رو نگه داشت. دختر از روی پاهاش بلند شد و مرد رو به یکی از اتاق های توی کلاب برد.


##############

س

لام دینا ام
یه چیزی بگم...
یکی دو پارت اولش معلوم نیست کی به کی اما بعدا درست میشه
ارزش خوندن داره

ووت 👇✨

Mafia's Daddy Where stories live. Discover now