Part 18

304 38 7
                                    

جونگ کوک صورتش رو تو گودی گردن تهیونگ فرو کرد و دستاش رو دور شونه های پهنش حلقه کرد و از ناراحتی اینکه پدرش میخواد بچش رو بکشه گریه میکرد .

تهیونگ هم اون رو محکم در اغوش گرفت جوری که انگار قراره از جلوی چشاش ناپدید بشه و واقعا دوست نداشت این اتفاق بیافته چون در اعماق وجودش میدونست که بدون جونگ کوک در کنارش نمیتونه زندگی کنه و هر کاری انجام میده تا اون رو در کنارش نگه داره .

تهیونگ صورت جونگ کوک رو به ارومی ازروی گردنش بلند کرد و گونه ی خیسش رو نوازش کرد قبل از اینکه برای بوسیدن لب های لرزونش به سمتش خم بشه .به ارومی کمرش رو گرفت و به خودش نزدیک کرد .

جونگ کوک از شیرینی این بوسه چشماش رو بست و به خودش اجازه داد تا دوباره به سمتش جذب بشه . پسر کوچک تر با کشیدن گردن و کمرش بوسشون رو عمیق تر کرد .

بدنش نسبت به قبل حساس تر شده بودو با هر لمسی ناله میکرد . لب هاشون از هم جدا شد و صورت جونگ کوک از این نزدیکی شون داغ شد . به لمسش نیاز داشت و بدنش التماس میکرد .

تهیونگ لبش رو به خاطر جونگ کوکی که با چشمای زیباش التماس میکرد و چقدر هات شده بود گاز گرفت .

تمام تلاشش رو کرد تا کنترلش رو از دست نده و به یاد اورد که جونگ کوک الان چقدر شکننده هست و الان میتونه روحش رو هزار تیکه کنه.

جونگ کوک با چششمای درشت و براقش به چشماش خیره شد و به صورتش نزدیک شد و در گوشش زمزمه کرد " تـ-ته. لـ-لطفا لمسم کن "

تهیونگ اب دهانش رو قورت داد . دلش میخواست پسر بزرگتر تا ابد زیرش ناله کنه . اما خب اونم دل داشت و میدونست هنوز نباید این کار رو باهاش انجام بده . خب نه فعلا .

جونگ کوک هنوز جوابی که منتظرش بود رو نگرفته بود پس شروع کرد به بوسیدن لب های تهیونگ . تهیونگ باسنش رو گرفت و بلندش کرد و شروع به حرکت روی اون رو تخت کرد .

جونگ کوک پاهاش رو باز کرد تا تهیونگ دسترسی بیشتری داشته باشه . تهیونگ به ارومی گونش رو نوازش کرد و قبل از اینکه انگشتش رو رو لبهاش بزاره گفت " چرا ازم دوری میکنی ؟ "

انگشتش رو رو لب هاش فشار داد و از صحبت کردن جونگ کوک جلوگیری کرد چون نمیخواست به سوالش جواب بده . جونگ کوک هم قصدی نداشت چون میترسید که به تهیونگ بگه چرا هفته گذشته ازش دوری میکرده و ازواکنشش میترسید .

تهیونگ انگشتش رو که از بزاق جونگ کوک پوشیده شده بود از دهانش بیرون اورد و گفت " به خاطر بارداریت بود ؟"  چشمای جونگ کوک گشاد شد و با بهت گفت " تـ-تو--" تهیونگ لبخندی زد " میدونم "



############




♡♡♡

Mafia's Daddy Where stories live. Discover now