Part 2

805 53 0
                                    

وقتی به ارگاسم رسیدند دختر رو هل داد و باکسر و شلوارش رو پوشید. دختر به اون ناله می کرد اما او به اون توجهی نکرد و لباسش رو پوشید.

کیف پولش رو بیرون آورد و با پوزخند «ازش لذت ببر، هرزه» پول رو به سمت اون پرتاب کرد و به سمت در رفت و دختر رو برهنه روی تخت متل رها کرد.

سوار موتور مشکیش شد و می‌خواست کلاه ایمنی رو سرش بزاره که صدای پیامک گوشیش اومد .

پیام رو باز کرد و در حالی که لب های خشک شدش رو لیس میزد به عکس پوزخند زد. موتور رو روشن کرد و با سرعت دور شد.
.
.
.
موتورش رو توی زیرزمین آپارتمان شیک پارک کرد و سوار آسانسور شد. عدد 8 رو فشار داد و منتظر موند تا آسانسور به اون طبقه برسه.

وقتی در آسانسور باز شد، راه افتاد و در حالی که رمز در رو میزد جلوی در وایساد، در باز شد و وقتی وارد شد در رو پشت سرش بست.

قبل از رفتن به اتاق خواب اصلی به دور و بر نگاهی کرد. دستش رو به سمت دستگیره در برد و در رو باز کرد. نگاهش رو از دستگیره گرفت و وقتی به رویه روش نگاه کرد به خاطر ویوی سکسی جلوش گلوش خشک شد.

رئیسش لبه تخت خواب با پاهای باز شده و شونه هایی که در معرض دید بودن، نشسته بود. موهای صورتی تیرش بسیار نرم بنظرم می اومدن، میکاپش کامل به نظر می‌رسید و پوستش مثل همیشه صاف بود. یک لباس زیر زنونه سفید پوشیده بود که به خوبی با پوست زیباش هماهنگ بود.

 یک لباس زیر زنونه سفید پوشیده بود که به خوبی با پوست زیباش هماهنگ بود

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

مرد به سمتش خم شد و هم دو دستش را روی تشک قرار داد و روش خیمه زد و باعث شد کمی به عقب خم بشه "تو اینجا یی، خب اون دختر چطور بود؟" اون از مردی که بهش نزدیک تر میشد پرسید

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

مرد به سمتش خم شد و هم دو دستش را روی تشک قرار داد و روش خیمه زد و باعث شد کمی به عقب خم بشه "تو اینجا یی، خب اون دختر چطور بود؟" اون از مردی که بهش نزدیک تر میشد پرسید.

"میدونی که هیچکس نمیتونه به اندازه تو هات باشه، بیبی" مرد ژاکت چرمی اش رو در آورد در حالی که رئیسش با پیروزی پوزخند میزد.



###########



یه پارت دیگه...
پارت بعد اسمات داریم..

ووت 👇

Mafia's Daddy Donde viven las historias. Descúbrelo ahora