Part 13

230 37 1
                                    

وقتی که جونگ کوک چشماش رو به آرومی باز کرد، خورشید از بین پرده ها می تابید.  وقتی چشماش رو باز کرد، اولین چیزی که دید، سینه برهنه کسی بود.

همه چیزایی که اتفاق افتاده بود  یادش اومد و پنیک کرد و به این فکر کرد که اگه این کارو با تهیونگ ادامه بده چه اتفاقاتی می‌افته.

در حالی که آروم روی تخت می‌نشست ناله ای به خاطر دردش کرد و سینه اش رو با ملافه پوشوند. چشماش کم‌کم شروع به پر شدن کردن و بعد بین زانوهاش شروع به گریه کرد.

به خاطر گریه جونگ کوک، تهیونگ هم از خواب عمیقش بلند شد و به سرعت جونگ کوک رو از کمرش کشید و توی بغلش گرفت. تهیونگ به آرومی گردنش رو بوسید و کمرش رو نوازش کرد و ناله های آرومی از جونگ کوک دریافت کرد.

جونگ کوک چشماش رو بست وقتی تهیونگ سرعتش رو بالا برد و شروع کرد به گذاشت هیکی روی تمام بالاتنه اش و اون به خاطر حس خوبی که داشت ناله کرد.

تهیونگ اون رو روی تخت دراز کشوند و در حالی که روش خیمه زده بود میخواست ببوستش، اما جونگ کوک با تکون دادن سرش و نگه داشت شونش مخالفتش رو نشون داد.

تهیونگ گیج شده یه بار دیگه سعی کرد ببوستش.  «مشکل چیه؟» تهیونگ پرسید وقتی جونگ کوک برای بار دوم اون رو متوقف کرد  "مـ-ما نمیتونیم دیگه این کار رو انجام بدیم"

تهیونگ نیشخندی زد و به جونگ کوک که غم توی صورتش بود، نگاه کرد  "مزخرف نگو بیبی" جونگ کوک سرش رو به طرف دیگه ای چرخوند وقتی تهیونگ دوباره سعی کرد لباش رو ببوسه  "د-داری ازدواج میکنی"

تهیونگ با چشمای جدی به او خیره شده بود در حالی که جونگ کوک به حرفش ادامه می‌داد "بیا تمومش کنیم، ته" جونگ کوک به تهیونگ نگاه کرد در حالی که مرد فقط به او می‌خندید، انگار که جونگ کوک بهش جوک گفته "در مورد چه کوفتی حرف میزنی؟"

جونگ کوک لبخند کوچیکی بهش زد قبل از اینکه تهیونگ رو آروم از خودش دور کنه "باید تموم کنیم، این آخرشه ته، من دیگه این کار رو نمیکنم" تهیونگ میخواست چیزی بگه اما جونگ کوک حرفش رو قطع کرد "لطفا برو"

#######

Mafia's Daddy Donde viven las historias. Descúbrelo ahora