Part 4

308 52 1
                                    

جونگ کوک وقتی گوشی تهیونگ که روی ویبره بود زنگ خورد، چشم‌هاش رو باز کرد و به تهیونگ که هنوز خواب بود و از کمر محکم بغلش کرده بود، نگاه کرد. تلفن همچنان زنگ می‌خورد که تهیونگ رو از خواب عمیقش بیدار کرد.

کمر جونگ کوک رو ول کرد و گوشیشو برداشت. جونگ کوک روی تخت نشست و سینه اش رو با ملحفه روی تخت پوشونده در حالی که به تهیونگ نگاه می‌کرد که داشت باکسر و شلوارش رو می‌پوشید. "بله بیبی ؟ اوکی میام اونجا ."

تهیونگ لباسش رو برداشت و از روی تخت بلند شد "هوم، بعدا میبینمت، بای، منم دوستت دارم" تماس رو قطع کرد و رو به جونگ کوک که با فاصله روی تخت با چشمای غمگین بود، کرد.

تهیونگ لبخندی زد و متوجه چشمای غمگین جونگ کوک نشد و به لب ها‌ش نوک زد" باید برم، بای بانی" اون به سمت در دویید و خرگوش شکسته شده رو توی تختش تنها گذاشت.

چنگ جونگ کوک روی ملافه تخت محکم تر شد چون چشماش شروع به خیس شدن کرد. دراز کشید و در حالی که بی وقفه گریه میکرد تمام بدنش رو با ملافه پوشوند تا اینکه از خستگی بیهوش شد.
.
.
.
تهیونگ ماشینش رو درست جلوی در خونه دوست دختر در انتظارش پارک کرد! درستش ،خونه نامزدش در حالی که اون از ماشین پیاده میشد و توسط نامزد زیباش  که با لبخندی بزرگ بر روی لب هاش جلوی در وایساده بود، مورد استقبال قرار گرفت.

"بالاخره، تو اینجایی" دختر به سمتش دویید و اون رو بغل کرد و اون فقط نیشخند زد "خب ،تماس واسه چی بود ؟بزار حدس بزنم، خرید ؟" دختر بهش نگاه کرد "تقریبا ،قراره برای کیک عروسی مون کیک تست کنیم"

تهیونگ لبخند ناخوشایندی زد " ا-اوه واقعا؟" دختر با هیجان سر تکون داد" آره، حالا بیا! تمیتونم صبر کنم تا اون ها رو تست کنم" و مچ دستش رو گرفت و کشیدش.



#############


بعضی پارتا واقعا کمه خودم هم میدونم به خاطر همین دو پارت پشت هم آپ میکنم

ووت 👇

Mafia's Daddy Where stories live. Discover now