Part 14

43 8 1
                                    



با برگشتن از حموم بین پاهای میرابل نشست و حوله رو به سمتش گرفت تا خیسیه موهای سیخ شدش رو بگیره

زن چشم آبی شروع به خشک کردن موهاش کرد و لبخندی بهش زد که می تونست به وضوح اون رو از داخل اینه‌ی رو به روی تخت ببینه

" اوه تو...
واقعا کیوتی!"

با فشار دادن حوله روی قسمت گونه های والریا سرش رو کج کرد و گاز ریزی از لب جلو امدش گرفت
دیشب انقدر خسته بودن که با همون وضع لباس خودشون رو روی تخت پرت کرده بودن و فقط خوابیدن!
در واقع پرت کرده بود!
شایدم برای بهتر بیانش باید می گفت
والریا تو همون وضعیت خوابیده بود
چون دختر مو مشکی اول لباس های اون رو در اورد تا راحت تر بخوابه و بعد خودش با کت و شلوار‌لی ای که به تن داشت با گذاشتن سرش روی کمر میرابل خوابید!

" تو آدم قوی‌ای هستی و من...
کاملا باورت دارم..
اما..
خب مطمئنی که نمی خوای همراهت بیام؟
ممکنه پدر و مادرت چیزی که واقعا انتظار داشته باشی رو نشون ندن!
شاید فراتر و... شایدم کمتر!
من فقط دوست ندارم تو اون شرایط مضطرب کننده... تنهات بزارم!
وجودمم ممکنه... بدتر کنه اوضاع رو!
ام... "

حوله رو از روی موهای نمدار دختر برداشت
نفس عمیقی کشید و لبش رو گزید
حتی احتمالاتی که می داد هم زیادی پوچ بودن!
و فقط نیاز داشت حرف هاش رو بزنه و بدون انتظار هیچ ریکشنی از اون خونه خارج بشه!
همین برای آرامشی که تا آخر عمرش رو تامین کنه کافی بود

" خودم حلش می کنم!
امروز قرار بود بری به شرکتِ دوستم درسته؟
اون برای پیدا کردن یجای خوب تو طراحی یا... تزئین کمکت می کنه!
حتما از پسش بر میای!
باشه؟
امدم می خوام اون لبخند پهنت رو نشونم بدی و بگی کار مورد نظرت رو پیدا کردی!
باشه عزیزم؟ "

پیشونیش رو روی پیشونیه زن گذاشت و چشم هاش رو بست
حس خوبی که از برخورد پوست هاشون بهم بهش دست می داد
با دراز کشیدن داخل دریاچه‌ی خنک و پرستاره‌ای تو شب برابری می کرد!

" باشه
پس منتظرتم!"

« خوبه‌ای» زیر لب گفت
از روی تخت بلند شد و اشاره‌ای به لباس های روی تخت که به صورت ردیفی اونجا بودند کرد

" لباسات رو ردیف کردم
اسمش کلوییه
زن حساسیه و خب اگه یکم لبخندت کم بشه احتمالا غش کنه که مبادا حس بدی ازش گرفتی!
اون یه میکاپ آرتیستِ و به اندازه‌ی کافی نفوذ داخل شرکت های مربوطه رو داره!
بهم حتما زنگ بزن باشه
بی خبرم نظار! "

با گذاشتن دستش روی شونه های والریا
خودش رو بالا کشید و بعد از تند بوسیدن لب متعجبش از خونه خارج شد

با رفتن میرابل لب هاش کمی به جلو مایل شدن و با ناراحتی به در خیره شد
از کِی انقدر سوسول شده بود که اینطوری داشت مثل یه بچه آبغوره می گرفت؟!

Blue RosesWhere stories live. Discover now