Part 1

115 18 3
                                    

قصه از زبان نیو

داشتم تو جنگل تاریک و ترسناکی راه میرفتم . صداهای عجیبی می اومد. به وسط جنگل رسیدم و یه مجسمه عجیب و غریب دیدم. اون...یه مجسمه خون اشامه که یه خرگوشو تو دستاش گرفته و داره خونشو میخوره .جلوتر رفتم که بهتر ببینمش .صبر کن.... چرا ..چرا حس میکنم مجسمه داره تکون میخوره . با مقدار زیادی ابی که روم ریخته شد از خواب بیدار شدم.

نیو : هینننننننن ادواردددددددد

ادوارد: هوف بالاخره بیدار شدی

نیو: مرز داری اب میریزی روم فکر نمیکنی ممکنه یهو از شوک سکته کنم؟

ادوارد : اینجوری که تو داشتی داد و بیداد میکردی هرچقدر که صدات میکردم بیدار نمیشدی خب راه دیگه ای به ذهنم نرسید.

نیو: تو خواب حرف میزدم چی میگفتم ؟

ادوارد: همش میگفتی اون اون داره تکون میخوره . چی داره تکون میخور ه؟

نیو: خواب بد دیدم . مهم نیست ساعت چنده؟

ادوارد : هشت صبح

نیو: اوه داره دیرم میشه

سریع بلند شدم و خودمو تو سرویس انداختم خوب شد دیشب قبل از خواب دوش گرفتم الان فقط مسواک زدم و صورتمو شستم.لباس پوشیدم و وسایلمو برداشتم . تو کوله پشتیم انداختمو و لقمه ی صبحانه ای که ادوارد برام گرفته بودو خوردم.

نیو: من برم دیگه بای

ادوارد: مراقب باش

سریع تو ماشینم نشستم و راه افتادم . بیست دقیقه بعد سرکارم بودم .خیلیم دیر نشده بود. نفس راحتی کشیدم و پشت میز نشستم که رییسم اومد طرفم .

رییس: صبح بخیر نیو

نیو: صبحتون بخیر

رییس: نیو یه پروزه هست که فیلمبرداری از جنگله و تقریبا ده روز طول میکشه ازما خواستن یه فیلمبردار ماهر معرفی کنیم و من بجز تو گزینه ی دیگه ای ندارم .قبولش میکنی ؟

نیو: خیلی وقته جنگل نرفتم . فکر نمیکنم مشکلی باشه میتونم برم.

رییس: ممنونم نیو .من میرم کارتو ادامه بد ه

فیلمبرداری تو جنگل یاد خواب دیشبم افتادم . معنی خوابم چی میتونه باشه؟ هاه بیخیالش فقط یه خواب بود.

نیم ساعت بعد تلفن روی میزم زنگ خورد جواب دادم

نیو: بله بفرمایید

تام: شما همون نیو فیلمبردار هستین

نیو: بله درسته و شما

تام: من تام هستم میخوام یه مستند راجب چند تا خرگوش تو جنگل سفید

بسازم و رییس جو شما رو بهم معرفی کرده

They Exist(Completed)Where stories live. Discover now