Part.3

833 171 119
                                    


های گااایز🥂

لطفا ووت و کامنت یادتون نره💕

▫️بچه هایی که فوبیای خزندگان یا مار دارن، اون قسمتی که وارنینگ زدم رو نخونن، البته اصلا جزئی بهش پرداخته نشده ولی وظیفه خودم دونستم بهتون بگم برای اینکه اذیت نشید با خوندنش.💕

○●○●○●○●○●○


_پادشاه! ما درخواست بیرون کردن شاه ویزارد رو داریم!

"با شنیدن صدای وزیر اول پوزخندی روی لباش شکل گرفت و شروع به قدم زدن داخل اتاقش کرد.
جلسه فوری ای که برای حضورش تشکیل شده بود بینهایت جالب بود و زین توسط جادوش میتونست صداشون رو به راحتی بشنوه.

از اینکه تونسته بود با اینجا موندنش همچین سرگرمی بزرگی رو برای خودش درست کنه خوشحال بود."

_قربان، اون برای کشور ما خطر حساب میشه! همین الان هم فرمانده های بخش های دیگه ناراضین!

لیام در تایید حرفشون سرشو تکون داد و با شرمندگی نگاهشو از اون‌ها گرفت. حس های مختلفی توی وجودش جولان میدادن و قدرت تصمیم گیری رو ازش میگیرفتن. علاقه کم و بی منطق شکل گرفته توی قلبش، ترس و آشفتگی! گرچه همین الان هم میدونست تهدید بودن زین برای کشور و خود شخص حقیقت محضه و حداقل لازم نیست برای این تصمیم بگیره!

لی_متوجه هستم.. و خب میتونم بگم.. موافقم.. اما یک سری جوانب احتیاط هست که باید رعایت بشه.

"با شنیدن حرف لیام پوزخند بزرگ تری گوشه لبش شکل گرفت و تای ابروشو بالا انداخت.
چطوری جرئت کرده بود طرف اونا رو بگیره و باهاشون موافقت کنه؟

زی_داری بد بازی ای رو شروع میکنی پرنسس!

با فکری که از ذهنش گذشت نیشخند کوچیکی گوشه لبش شکل گرفت و دست راستشو حرکت داد. با تصور اینکه لیام جلوش نشسته دستشو روی هوا تکون داد و مستقیم کاری کرد لیام حرکات دستشو بین پاش حس کنه‌!."

لی_عاه!

با حس دست کسی و فشار ناگهانی روی دیکش ناله آرومی کرد و نگاه مستقیم وزرا روی خودش حس کرد. نفس تند شدش توی فضای مسکوت اونجا آزاد شد و با بالا دادن رومیزی زیر میز رو نگاه کرد. هیچکس نبود ولی این حس لعنتی چی میگفت؟!

با فکری که لحظه ای به ذهنش خطور کرد لبشو گاز گرفت، چشماشو روی هم گذاشت و توی دلش اون مرد رو لعنت کرد.

دستش روی لباسش مشت شد و صداشو صاف کرد.

_حالتون خوبه سرورم؟

لی_بله.. ا-ادامه بدید!

"خنده کوتاهی از بین لبای زین بیرون پرید و اروم اروم مشغول ماساژ دادن دیک فرضی لیام روی هوا شد. جادویی که در اختیارش داشت همیشه میتونست کمکش کنه و این کمتر کاری بود که از دستش برمیومد.

Black dreamWhere stories live. Discover now