PART 2

1.6K 269 23
                                    

یونگی از شیشه ماشین بیرونو تماشا میکرد
امروز قرار بود به دیدن کیم تهیونگ و همسرش بره
شاید ظاهرش نشون نمیداد اما از کاری که میخواست انجام بده وحشت داشت
اصلا این کار درست بود ؟
نکنه براش دردسر میشد ؟
.
.
/به نظرت دیر نکردن ؟
+نه منشی جانگ نیم ساعت پیش گفت تازه راه افتادن الاناس که برسن
/یکم نگرانم
+چرا جوهیون ؟
/میترسم یه وقت با اون امگا به مشکلی بخوریم .. ته دلم راضی نیست
+نترس نمیزارم هیچ اتفاق بدی بیوفته
@مهمونتون اومدن
/ممنون خانم چوی لطفا راهنماییش کن بیاد همینجا
.
یونگی آروم به سمت جایی که اون آجوما راهنماییش میکرد رفت
خونه ی خیلی بزرگی بود ... توی یه برج بلند در خیابون گانگنام جایی که هیچوقت حتی گذرشم به اونجا نمیوفتاد
با استشمام رایحه ی قهوه ی آلفا و هلو که معلوم بود برای یه امگاس استرسش بیشتر شد اما سعی کرد از چهرش چیزیو نشون نده ولی فراموش کرده بود که رایحشو کنترل کنه
بالاخره وقتی هیچوقت رایحه نداری ممکنه فراموش کنی که دوهفتس دارو مصرف نکردی و رایحه ی تلخ شدتو همه دارن میفهمن
.
تهیونگ تک خندی زد
+به نظر ترسیده
/اوهوم ولی رایحه ی خوش بویی داره
+گله یاس .. خیلی کسیو ندیدم که این رایحرو داشته باشه
با رسیدن یونگی هردو سکوت کردن و جوهیون با دیدن اون امگالبخند روی لباش اومد
_سلام
+/سلام
/خوش اومدی
+میتونی بشینی
_متشکرم
یونگی برای احترام کمی خم شد و روی صندلی نشست
اما جو کمی ازار دهنده بود چون اون آلفاو امگا داشتن با اون نگاهه خوشحال خجالت زدش میکردن
_نمیخواید شروع کنید؟
/اوه بله درست میگی معذرت میخوام راستش انقدر که زیبایی محوه چهرت شدم
_ممنونم
+خب برامون از خودت بگو از خانوادت ؟
_من اسمم مین یونگیه و ۲۰ سالمه ... من توی بهزیستی بزرگ شدم و هیچکس منو به سرپرستی نگرفت خب آخه کی حاضره یه پسر بچه ی امگای ریزه میزه ای که رنگ به چهره نداره یه عمر تحمل کنه !
وقتی ۱۸ سالم شد یه پولی بهم دادنو از اونجا بیرونم کردن
منم مجبور شدم کار کنم .. هرکاری که فکرشو بکنید کردم از رسوندن شیر و روزنامه گرفته تا حمل کردن وسایله سنگین و پیک
/الان کجا زندگی میکنی؟
_من خونه ندارم برای همین شبا توی یه رستوران ظرفارو مجانی میشورم تا بتونم شب تا صبح اونجا بخوابم
/پس چطوری حموم میکنی یا لباسا و وسایلتو کجا نگه میداری؟
_خب مدارکه مهمم تو این کوله پشتیه و چند دست لباسم توی یه ساکه که میزارم تو رستوران بمونه برای حموم واینجور کارام خب جاهای عمومی هست
+اما برای یه امگا که مخصوصا پسرم باشه حموم کردن کنار یه سری مرد آلفا و بتا خیلی سخته
_خب من تا حالا نه هیت شدم و نه رایحه داشتم به خاطر همین کسی نمیدونه من امگام ... من همیشه دارو مصرف میکنم و همه فکر میکنن یه بتام .. حتی اخلاقو و ظاهرمم نشون نمیده امگام
/میشه بدونم چرا میخوای اینکارو بکنی؟
_برای پولش ... دوست دارم حقیقتو بدونید نمیخوام فکر کنید این پولو میخوام تا فقط از فلاکت در بیام نه اینطور نیست ... من تمام سالهایی که رفتم مدرسه سعی کردم خوب درس بخونم تا بتونم دانشگاه برم اما من هیچ کلاسه اضافه ای نمیتونستم برم هزینشو بهزیستی نمیداد و خب با اینکه خیلی تلاش کردم دانشگاه دولتی قبول نشدم .. بعدش سعی کردم پولامو جمع کنم اما بعد از دوسال هنوز شهریه ی ۲ترمشم ندارم به خاطر همین مجبور شدم اینکارو قبول کنم ... من حتی اگر دانشگاهم برم نمیتونم ازفلاکت در بیامو مجبورم همچنان شغلایی که دارمو ادامه بدم
/امیدوارم به چیزی که میخوای برسی
+هنوز جفتتو پیدا نکردی ؟
_چرا پیداش کردم .. یه پزشکه معروف بود اما ردم کرد
+متاسفم
_خب مطمئنن من براش مناسب نبودم ... میشه حالا من دلیله شمارو بدونم ؟ چرا شما نمیرید قانونی اینکارو بکنید؟
/اینم قانونیه
+خب درواقع ما نمیخوایم خانواده هامون بفهمن که بچه دار نمیشیم
/ما سه ساله ازدواج کردیم اما من نمیتونم بچه دار بشم
+خانواده ی من براشون مهمه که من بچه داشته باشم و ما از یکی از خدمتکارای خونشون شنیدیم که میخوان ما از هم جدا بشیم تا من بتونم بچه دار بشم ولی ما عشقه همدیگه ایم و تصمیم گرفتیم پنهانی بچه دار بشیم
_چطوری؟
+پدرم داره یه شعبه دیگه از شرکت توی امریکا تاسیس میکنه و حدود یکسال باید اونجا زندگی کنن و به زودی میرن
/خانواده ی منم فرانسه زندگی میکنن
+ما هردومون ادمای معروفی هستیم و اگر میرفتیم دنبال دکتر و بیمارستان معلوم میشد جوهیون حامله نشده و یکی دیگه بچرو به دنیا آورده
_اما اونجوری واقعا بچه ی خودتون دونفر بود ولی اینجوری .. خب..
/اینجوری میشه بچه ی تو و تهیونگه من .. راستش برامون مهم نیست
+اینجوری شد که تصمیم گرفتیم اینکارو بکنیم
/تو بچه ی مارو حامله میشی و همینجا توی همین خونه یه اتاق بهت میدیم تا زمانی که بچه به دنیا بیاد ، بعدشم پولی که قرار گذاشتیمو میگیریو میری
+ما برامون مهم بود که هرسه تامون دلیل واقعی این کارو بدونیم
تهیونگ برگه ای جلوی یونگی گذاشت
+اینم قراردادمونه باید امضاش کنی
_من یکم از این کاری که میخوام بکنم میترسم
+خیلی به اخلاقو رفتارت نمیاد که آدمه ترسویی باشی
_من یاد گرفتم که برای محافظت از خودم مردمو گول بزنم ... شاید چهره و رفتارم سرد باشه اما منم یه امگام ... خلق و خویه یه امگارو دارم
/من کاملا درکت میکنم
جوهیون دسته یونگی روی توی دست خودش گرفت
/اما بهت قول میدم هیچ اتفاقی نمیوفته مطمئن باش
.
.
.
جوهیون مشغول رانندگی بود و یونگی کنارش نشسته بود
_کجا میخواید برید ؟
/اول میریم اون رستورانی که شبا میری تا ساکتو برداری بعدشم میریم وسایله اتاقتو انتخاب کنی و چند دست لباس بگیری
_نه لازم نیست من خودم لباس دارم
/عیبی نداره چند دست بیشتر داشته باشی هوم ؟
_ممنونم ازتون
/میتونی منو نونا صدا بزنی اینطوری برای هردومون راحت تره ...خب حالا آدرسه اون رستورانو بگو
.
=خوش اومدید خانم کیم
/ممنونم میخوام سرویسای خوابتونو ببینم
=از این طرف تشریف بیارید
یونگی مثله ادرک دنبال جوهیون میرفت وبا ذوق به تک تک وسایل نگاه میکرد
=این کاتالوکه محصولاتمونه
/ممنونم ... یونگی میتونی از توی این هرمدلی که دوست داری انتخاب کنی
یونگی کاتالوکو گرفت و مشغول دیدنش شد و بالاخره یکی از مدلارو انتخاب کرد و بعد از خرید برای خریدن لباس وارد یه مغازه دیگه شدن و جوهیون هر لباسی که به نظرش خوب بود به یونگی میداد تا امتحانش کنه و بالاخره هردو با چند دست لباس که دستای هردوشو پر کرده بود به سمت پارکینگ رفتن
/فکر کنم گرسنه باشی بهتره بریم رستوران
_نه نه ممنونم
جوهیون خنده ای کرد و دسته یونگیو گرفت و به طرف رستوران رفت
/بهتره یاد بگیری رایحتو کنترل کنی چون وقتی گفتم بریم رستوران برخلاف حرفت رایحت نشون میداد دوست داری که بری
_معذرت میخوام من هیچوقت رایحه نداشتم و الان بلد نیستم درست کنترلش کنم
/ایرادی نداره خودم بهت یادش میدم ... میدونی یه چیزی ذهنمو مشغول کرده
_چی؟
/آدمای زیادی تو دنیا نیستن که رایحشون بوی گل باشه و هرکسی که رایحه ی گل داره آدمه خاصیه و اغلب هم امگاس ... رایحت خیلی خاصه و معلومه که پدر و مادرت افراده خاصی بودن
_کاش میدونستم
/بهتره غصه نخوری چون یه وقتا پدر و مادر نداشتن بهتر از داشتن پدر و مادری مثله پدر ومادر تهیونگه ... اونا حتی به بچه ی خودشون رحم نمیکنن

Hope (Complete)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang